فضل الله اما آرام و خنده رو. رفته بود آشپزخانه برایشان چای و میوه می آورد و تعارفشان می کرد. انگار که عزیز ترین مهمان هایش هستند.
ماجرای رفتار جالب شهید محلاتی با ساواکیها
جهان نیوز . ۱۴۰۳/۷/۲۵، ۱۱:۵۰
داغ کنيد+۰
کد مطلب : 901149
آمدند کتابخانه. نظامی درجه دار به لباس شخصی ها گفت: می خواهم این کتابخانه را برایم شخم بزنید. کتاب به کتاب، ورق به ورق.
فضل الله اما آرام و خنده رو رفته بود آشپزخانه برایشان چای و میوه می آورد و تعارفشان می کرد. انگار که عزیزترین مهمان هایش هستند.
من راضی نبودم و زیر لب می گفتم: درد بخورند الهی.
فضل الله می گفت: نگو سید خدا! این طوری نگو. بگو این ها حبیب خدایند و مهمان ما و احترام بهشان واجب است.
کتاب نیمه پنهان ماه، جلد ۲۱؛ شهید محلاتی به روایت همسر شهید
راوی: اقلیم سادات شهیدی؛ همسر شهید
jahannews.com/vdcba8b99rhbg8p.uiur.html
# تگ ها
شهید محلاتیخاطرات شهدا ارسال نظر
اخبار مشابه
شناخت حق نسبی است اما حق ، باطل نیست
خبر آنلاین . ۸ روز پیش
عبری مسلکانِ فارسی زبان!
انتخاب . ۱۴ روز پیش