«سیاست آب جوی است و بعضی اوقات هم بسیار متعفن است» /اعتراض دانشجویان دانشگاه لومومبا به سفارت ایران در مسکو

انتخاب . ۱۴۰۳/۷/۳۰،‏ ۱۵:۰۰


ج - من استخوانبندی روابط را برای شما گفتم. بهعبارت دیگر گفتم که روابط روی چه پایه هائی روی چه اصولی استوار بود. پیشرفت روابط روی همین پایهها بود. وقایع مهم سیاسی که در دنیا خیلی سروصدا بکند مثل وارونه شدن اتحادها از این قبیل نه اتفاق نیافتاد. ولی خود وابط مرتباً محکمتر میشد. اولاً از لحاظ اقتصادی همانطوریکه برایتان گفتم موضوع ذوب آهن بود، موضوع لوله گازبود، موضوع ساختن چندین سیلوبود، موضوع بهرهبرداری مشترک از بحر خزر بود، موضوع ساختن نیروگاه برق در جنوب بود. اینها تمام مسائلی بود که از لحاظ اقتصادی حل میشد سطح بازرگانی بسیار بالا رفته بود، به میلیاردها دلار رسیده بود یعنی تقریباً ده پانزده برا برا ز سابق بیشتر شده بود، بازار خوبی برای کالاهای مصرفی ما آنجا بود. من بارها خودم پودر صابون ساخت ایران را دست خانه دارهای شوروی توی خیابان میدیدم کفشهای ساخت ایران را پایشان میدیدم و پولورها را تنشان میدیدم. س شما روابط دیپلماتیک را توضیف فرمودید که این مثل یک خیابان دو طرفه میماند یــــــا عرض کنم خدمت شما مثل ساختمانی میماند که دو طرف با همدیگر باید خشتهایش را بگذارند و اگر یک کسی یک خشتی را درست نمیگذارد میبایستی که به او اعتراضی بشود.

ج - تا آنجایی که اطلاع دارم یکبار این اتفاق افتاد. آنهم اگر حافظهام یاری کند در سال ۱۹۶۸ بود. بطوریکه میدانید در اروپا آنوقت یک جماعتی دورهم جمع بودند بهعنـــوان کنفدراسیون دانشجویان.

ج- این کنفدراسیون دانشجویان در شهرهای مختلف اروپا تظاهراتی میکردند حتی در بعضی از شهرها میریختند به سفارت، به سرکنسولگری اسناد را میبردند، سروکلهی کارمندهای دولت را زغال میمالیدند از این قبیل حرکات که مقداری انقلابی بود و مقداری رمانتیک و مقداری هم مسخره یکدفعه دم سفارت یک سی چهل نفری جمع شدند شعارهائی دستشان بود ...

ج ـ در مسکو و میگفتند، حق ما را بدهید. ما هم در سفارت را بستیم کسی را راه ندادیم البته به کسی که مأمور امور کنسولی بود گفتم که یکی دونفر از این آقایان را بپذیرید و ببینید چه میگویند؛ مامور کنسولی به من مراجعه کرد گفت، این آقایان میگویند که تماام کسانی که در دانشگاه لومومبا درس میخوانند باید اجازه داشته باشند آزادنه بروند به ایران و برگردند و شما بیخود گذرنامههای اینها مهر میزنید که نباید به ایران بروند و ثالثاً تمام کسانی که در ایران زندانی سیاسی هستند باید آزاد بشوند. از این صحبتهایی که همه جا میکردند که شاید خود شما بهتراز من بدانید. سه چهارساعت بعد. هم متفرق شدند ولی از آنجائیکه من بین همان شاگردها بر خلاف میل خودم چون من به این کار هیچ علاقه ندارم که آدم یک کسی را وادار به خبرچینی از طرف کسانی بکند که به او اعتماد کردند. ولی سیاست آقای عزیز متأسفانه چیز زیادتمیزی نیست و مقداری کثافت تویش هست عین خود زندگی است، آب صافfiltre شدهای نیست گوارا که آدم بخورد، سیاست آب جوی است و بعضی اوقات هم بسیار متعفن است، بله هست، میدهند پای مزرع روابط دولتها و توآن مزرعه یک چیزهایی رشد میکند از قبال همان آب.

به من اطلاع رسید که اینها قصد دارند یک چیزی به‌مراتب بزرگتر، یک تظاهر بیاندازند حتی بشکنند در را و وارد سفارت بشوند. من هیچ گفتم مواظب باشید بمحض اینکه دیدید عدهای دارند میآیند آن در سفارت را ببندید، کار دیگری نداشته باشید. یکساعت بعد بلوار جلوی عمارت سفارت پرشد از جمعیت، غیر از قیافههای ایرانی سیاهها هم بودند، نژاد زرد هم پیدا میشد بازهمان تقاضاها. بود. من آنوقت تلفن کردم به وزارت خارجه گفتم یک همچین وضعی جلوی سفارت هست.

مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.

    اخبار مشابه