چند پرسش کلیدی درباره نظام آموزش عالی

دنیای اقتصاد . ۱۴۰۳/۸/۱،‏ ۰:۲۲


مریم‏‏‌السادات علم‏‏‌الهدی/پژوهشگر اقتصادی مناقشه درباره عدالت و برابری آموزشی در مقاطع مختلف تحصیلی، موضوعی است که بین اندیشمندانی همچون جامعه‌‌‌شناسان، اقتصاددان‌‌‌ها و سیاستگذاران وجود داشته و دارد. برخی بر این باورند که همگان باید به فرصت‌‌‌های آموزشی دسترسی برابر داشته باشند و توصیه می‌کنند انواع اقدامات حمایتی برای دسترسی همگان به آموزش، در پیش گرفته شود.

این مناقشه، هم در سطح آموزش عمومی یعنی تحصیل در مدرسه تا پایان دوره دبیرستان و هم در مورد ورود به دانشگاه یعنی آموزش عالی، وجود دارد. وقتی موضوع را در سطح آموزش عالی بررسی می‌‌‌کنیم، این اقدامات معمولا به‌عنوان راهکارهایی برای مقابله با تبعیض علیه گروه‌‌‌های خاص و ایجاد فرصت‌‌‌های برابر برای اقلیت‌‌‌های قومی، نژادی یا مذهبی و گروه‌‌‌های کم‌‌‌درآمد در نظر گرفته می‌‌‌شوند. با این حال برخی دیگر به تناسب بین دسترسی به این فرصت‌‌‌ها با توان، استعداد و در مواردی، زمینه اجتماعی-اقتصادی افراد، قائل هستند. تمرکز این یادداشت بر دوره آموزش عالی، ورود به این سطح از آموزش و تحصیل در دانشگاه است.

به‌طور کلی، سه اقدام حمایتی با ایجاد تبعیض مثبت برای ورود به دانشگاه‌‌‌ها قابل تعریف است: «ضرایب»، «امتیازها» و «سهمیه‌‌‌ها.» مولفه‌‌‌های مختلفی برای سنجش متقاضیان به دانشگاه وجود دارد که میانگین آنها، افراد پذیرش‌‌‌شده را مشخص می‌کند. «ضرایب» این مولفه‌‌‌ها می‌‌‌تواند به‌‌‌گونه‌‌‌ای در نظر گرفته شود که به نفع گروه‌‌‌های هدف باشد و شانس ورود آنها را به دانشگاه افزایش دهد. با شناسایی گروه‌‌‌های محروم از فرصت‌‌‌های برابر آموزشی می‌‌‌توان «امتیاز» مازادی برای آنها در نظر گرفت تا نابرابری‌‌‌های موجود را جبران کند و فاصله بین گروه‌‌‌های مختلف متقاضیان ورود به دانشگاه را کاهش دهد. در سیاست «سهمیه» نیز نرخ خاصی برای پذیرش افراد از گروه‌‌‌های هدف در نظر گرفته می‌شود تا تضمین شود بخشی از پذیرفته‌‌‌شدگان از بین این گروه خواهند بود.

فارغ از اینکه طرفدار یا مخالف اقدامات حمایتی برای ورود به دانشگاه و آموزش عالی باشیم، توصیف وضعیت دسترسی به فرصت‌‌‌های آموزشی می‌‌‌تواند به شناختی از وضعیت موجود، کمک کند. هدف این یادداشت نیز توصیفی مختصر از زمینه اجتماعی-اقتصادی دانشجویان در سال ۱۴۰۲ و پاسخ اولیه به این پرسش است که «چه افرادی در ایران به دانشگاه‌‌‌ها راه پیدا کرده‌‌‌اند؟» داده‌‌‌های این یادداشت از محاسبات انجام‌‌‌شده بر روی داده‌‌‌های طرح آمارگیری هزینه و درآمد خانوار سال ۱۴۰۲ که توسط مرکز آمار ایران منتشر شده، به‌‌‌دست آمده است.

در طرح آمارگیری هزینه و درآمد خانوار سال 1402، 73‌درصد از کل جمعیت مورد بررسی، بالای 18سال بودند. در مجموع بیش از 13‌درصد کل افراد باسواد بالای 18سال، تحصیلات خود را در یکی از مقاطع تحصیلی دانشگاهی یعنی لیسانس و بالاتر به اتمام رساندند و بیش از 3‌درصد دانشجو بوده‌‌‌اند. منظور از دانشجو، تحصیل در یکی از مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای حرفه‌‌‌ای یا دکترای تخصصی است.

نسبت دانشجویانی که از مناطق روستایی در دانشگاه‌‌‌ها پذیرفته شده‌‌‌اند به کل دانشجویان حدود 29‌درصد و نسبت دانشجویانی که از مناطق شهری کشور وارد دانشگاه‌‌‌ها شده‌‌‌اند حدود 71‌درصد از کل دانشجوهاست. بیایید همین نسبت را بین زنان و مردان بررسی کنیم. نیمی از کل دانشجویان را زنان و نیمی را مردان تشکیل داده‌‌‌اند.  با اینکه توزیع جنسیتی دانشجویان در کشور، برابری نسبت دانشجویان زن و مرد را در کل دانشجویان نشان می‌دهد، اما اگر منطقه زندگی و جنسیت را مورد مطالعه قرار دهیم، اطلاعات قابل‌توجهی به دست می‌‌‌آید. 14‌درصد از دانشجویان را زنان روستایی تشکیل می‌دهند، در حالی که زنان شهری، 36‌درصد از کل دانشجویان هستند.

همین توزیع برای مردان نیز صدق می‌کند؛ یعنی مردان روستایی 14‌درصد و مردان شهری 36‌درصد از کل دانشجویان را تشکیل می‌دهند. می‌‌‌توان وضعیت اقتصادی را هم در این توصیف وارد کرد. برای این موضوع، دهک‌‌‌های هزینه‌‌‌ای خانوار را در مناطق شهری و روستایی کشور در نظر گرفتیم. بر این اساس در مناطق شهری، دهک دهم که ثروتمندترین خانوارهای ساکن در مناطق شهری را نمایندگی می‌کند، بیشترین سهم از کل دانشجویان کشور را دارد؛ به‌طوری که 15‌درصد از کل دانشجویان کشور، از این دهک هستند. در مناطق روستایی نیز وضعیت مشابهی وجود دارد و 7‌درصد از کل دانشجوهای کشور، از این دهک هستند. بررسی سریع و کوتاه جمعیت دانشجو نشان می‌دهد که احتمالا شانس مردان، ساکنان مناطق شهری و دهک‌‌‌های بالاتر درآمدی برای ورود به دانشگاه بیشتر است. البته در اینجا رابطه وضعیت اجتماعی- اقتصادی افراد با تحصیل در دانشگاه بررسی نشده است. برای انجام این بررسی و شناسایی این روابط، لازم است مدل‌‌‌‌‌‌های اقتصادی به کار گرفته شوند.

با این حال، توصیفی از وضع موجود، پرسش‌‌‌هایی را پیش‌روی پژوهشگران و سیاستگذاران این حوزه می‌‌‌گذارد که شاید برخی از آنها، مربوط به حمایت از افراد برای تحصیل در مقاطع مختلف دانشگاه باشد. پرسش‌‌‌هایی مانند اینکه آیا اساسا دولت، بخش خصوصی یا حتی انجمن‌‌‌های مردمی لازم است حمایت‌‌‌هایی را برای گروه یا گروه‌‌‌هایی خاص در جهت تسهیل ورود به دانشگاه در نظر بگیرند؟ این حمایت‌‌‌ها از چه نوعی باشد؟ مثلا توصیه می‌شود دولت ضرایب، امتیازها یا سهمیه‌‌‌هایی را برای گروه‌‌‌هایی که در شرایط فعلی شانس کمتری برای ورود به دانشگاه دارند در نظر بگیرد، یا بخش خصوصی با شناسایی این دانش‌‌‌آموزان، مسوولیت اجتماعی خود را به صورت تامین هزینه تحصیل در دانشگاه‌‌‌های شهریه‌‌‌پرداز تعریف کند، یا انجمن‌‌‌های مردمی به صورت داوطلبانه خدمات آموزشی برای آمادگی کنکور به دانش‌‌‌آموزانی که به هر دلیل امکان فراهم کردن آن را ندارند ارائه دهند؟ در واقع پرسش این است که چه بخشی حمایت کند و چه نوع حمایتی انجام شود؟ تغییر ضرایب، اعطای امتیاز، تخصیص سهمیه، پرداخت هزینه تحصیل یا ارائه خدماتی که نتیجه آن ورود به دانشگاه است؟ چه کسانی شایسته دریافت این حمایت‌‌‌ها هستند؟ حمایت‌‌‌های کنونی از چه نوعی هستند؟ آیا گروه‌‌‌هایی با شانس پایین‌‌‌تر ورود به دانشگاه‌‌‌ از این حمایت‌‌‌ها برخوردارند؟

منابع:

Mathioudakis, M., Castillo, C., Barnabo, G., & Celis, S. (۲۰۲۰). Affirmative Action Policies for Top-k Candidates Selection: With an Application to the Design of Policies for University Admissions. In The ۳۵th ACM/SIGAPP Symposium on Applied Computing (SAC &#۳۹;۲۰) (pp. ۱-۱۰). ACM.

مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.

    اخبار مشابه