اصل حکمرانی، حل مشکلات مردم است و وقتی مردم ببینند حکومت مسائل آنها را حل میکند، آنگاه به حاکمیت نیز علاقهمند شوند و وفاق ملی شکل میگیرد.
فرزاد نعمتی، روزنامه نگار، در مقاله ای با عنوان «زنگ بزن آمبولانس» در روزنامه هم میهن نوشت:
احتمالاً با نام دکتر محمود سریعالقلم آشنا باشید؛ استاد برجسته روابط بینالملل دانشگاه بهشتی که زمانی بهخصوص یادداشتهایش با عنوان «ویژگیهای سیگانه» نزد مردم حسابی خبرساز شده بود. در آن یادداشتها به موضوعات مختلفی چون «سی مزیت کار با جهان»، «سی ویژگی که کشوری را به سمت کرهجنوبی شدن میبرد»، «سی ویژگی یک فرد نرمال» و... اشاره میکرد.
وقتی برای اولینبار در سال ۱۳۸۷، آن دوران که مثل امروز شبکههای اجتماعی وجود نداشت، از طریق کتاب «عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ایران» با متنی از ایشان مواجه شدم، یکی از سطور تقدیمنامه کتاب ذهنم را درگیر کرد: «تقدیم به دانشجویانی که فرق بین هشت و هشتویکدقیقه را میدانند.» این جمله ترجمانی است از نوع نگرش سریعالقلم به جهان و مناسبات آن و البته میتوانم بگویم آنچه لااقل ما در دانشگاه از ایشان دیدیم.
دکتر دهههاست کوشیده به مردم بگوید، این دنیا حساب و کتابی دارد و نمیتوان بهطور تصادفی و گترهای و بدون برنامهریزی، فکر و آیندهنگری به توسعه رسید. درستتر این است که بنویسم خطاب عمدهاش به حاکمان و نخبگان (فکری و سیاسی) ایران بوده، چون او میان دو سنخ توسعه نخبهمحور و جامعهمحور، باتوجه به تجربه جهانی و مسائل ایران، اولویت را به آن شکلی از توسعه میدهد که سنگبنایش اجماع نخبگان فکری و سیاسی باشد.
در کنار اینها از نظر سریعالقلم، پذیرش و همکاری با نظم جهانی و اتخاد سیاست خارجی معطوف به افزایش تولید ثروت ملی از محورهای توسعه هر کشوری خواهند بود. بیراه نیست اگر سریعالقلم را بینالمللیترین شخصیت دانشگاهی ایران نیز بدانیم. تا یکدهه پیش در بیش از ۵۰۰ همایش در خارج از کشور شرکت کرده بود و بعید نیست الان این عدد از ۶۰۰ هم گذشته باشد. وقتی شخصی به اجلاس داووس دعوت میشود، میزان اعتبار او نزد جهانیان مشخص است.
القصه چند روز پیش دیدم که دکتر در مصاحبهای به حضورش در نشستی با حضور ۲۰ نفر از اساتید دنیا در عرصههای بازارهای مالی و اقتصاد سیاسی اشاره کرده که در آن صدراعظم و سیاستمداران آلمانی نیز حضور داشتهاند. دکتر نقل میکرد که یک مقام آلمانی در آن نشست گفته: «اگر در این کشور تورم از دو درصد به۲/۱ درصد برسد، ما در آلمان جلسه اورژانسی برگزار میکنیم که متوجه شویم چرا تورم به این نقطه رسیده و چه پیامدهایی دارد، چراکه شهروند آلمانی (چه سرمایهگذار، چه بنگاهدار و چه کارآفرین) نسبت به آن یکدهم درصد تورم حساسیت بسیار دارد.» دکتر همین سخن را بهدرستی بهانهای قرار داده تا بگوید اصل حکمرانی، حل مشکلات مردم است و وقتی مردم ببینند حکومت مسائل آنها را حل میکند، آنگاه به حاکمیت نیز علاقهمند شوند و وفاق ملی شکل میگیرد.
واقع امر نمیدانم پای چه چیزی میگذارید، اما من تا از زبان دکتر لفظ «اورژانس» را شنیدم، ناگهان یاد آهنگی افتادم که این روزها در کوه، دشت و دریا مردم ایران دارند گوش میدهند و مطلع آن چنین است: «زنگ بزن آمبولانس». خوانندهای از ولایت خود ما آن را خوانده و با همین، شهرتی عمده یافته. این یادداشت بهانهای شد بروم متن ترانهاش را بخوانم و حالا میبینم که راستیراستی احوالات ماست انگار: «زنگ بزن آمبولانس اینم از شانس ماست/ توی آمبولانس یه حال دیگه داره دانس/ اینقده بالام واسم فرق نداره کجام/ دکتر قرش بده یکم برقص برام». حالا کاری به توصیه آخرش ندارم اما متن این ترانه، اشارتیاست به اینکه انگار حالا که حاکمان حساسیتی نسبت به این تورم لجامگسیخته مزمن و دلار ۷۰ هزار تومانی ندارند و زنگی به اورژانس نمیزنند، مردم نیز ترجیح دادهاند بروند فضا و اینگونه شاید با بیخیالی و خوشباشی این روزگار صعب را سپری کنند: «ولله گاهی لازمه مست کنیم و بشیم خُل».
ذهن آدمی پرش کم ندارد. وقتی میشنوم مسلم فتاحی میخواند؛ «گیج گیج گیج گیج هی میخورم تلو تلو»، ذهنم میرود به این آمار سرسامآور مصرف مشروبات تقلبی و مسمومیتها و مرگهای ناشی از آن که در اخبار این روزها نیز کلی بازتاب پیدا کرده. میمانم چه کسی، کی و کجا قرار است زنگها را بهصدا درآورد و زنگ بزند به آمبولانس؟ البته باز میگویم اگر به شانس ما باشد بعید نیست همانی بشود که در این ترانه پیشبینی شده: «نمیدونم این آقا دکتره یا کلانتره/ داره مارو سمت درمونگاه یا پاسگاه میبره.»