زبان رسمی دغدغه سیاسی یا فرهنگی؟

بهار نیوز . ۱۴۰۳/۸/۹،‏ ۸:۲۵


گروه سیاسی: سومین نشست واکاوی حقوقی و تاریخی اصل ۱۵ قانون اساسی روز چهارشنبه دوم آبان‌ماه توسط موسسه تاریخ و فرهنگ دیارکهن با همکاری دانشگاه علامه طباطبایی در تالار صلح دانشکده حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه برگزار شد.

طبق این اصل: «‎‎‎‎‎زبان‌ و خط رسمی‌ و مشترک‌ مردم‌ ایران‌ فارسی‌ است‌. اسناد و مکاتبات‌ و متون‌ رسمی‌ و کتب‌ درسی‌ باید با این‌ زبان‌ و خط باشد ولی‌ استفاده‌از زبان‌های‌ محلی‌ و قومی‌ در مطبوعات‌ و رسانه‌‌های‌ گروهی‌ و تدریس‌ ادبیات‌ آنها در مدارس‌، در کنار زبان‌ فارسی‌ آزاد است‌.» و در این نشست که احسان موحدیان، استاد دانشگاه مدیریت آن را برعهده داشت، حمید هوشنگی، هویت‌پژوه و عضو هیئت علمی دانشگاه، دکتر محمدعلی بهمنی‌قاجار، وکیل پایه یک دادگستری و پژوهشگر حقوق بین‌الملل و داود دشتبانی، مدیرمسئول ماهنامه وطن یولی در این زمینه و خاستگاه بحث‌ها پیرامون آن به سخنرانی پرداختند که خلاصه‌ای از آن در ادامه می‌آید.
مفهوم قوم در اصل ۱۵ قانونی اساسی 

حمید هوشنگی، هویت‌پژوه و عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق
اصل ۱۵ قانون اساسی اصل مظلوم و مغفولی است و تفسیرهای غلط و ناصحیح و ناصوابی به آن تحمیل شده است. قانون اساسی یک مقدمه‌ و چند فصل دارد و هر یک از فصول معنایی دارند یعنی قانونگذار آگاهانه نسبت به این فصول توجه داشته و هر اصلی بنا بر یک دلیلی در فصل خود گنجانده شده است. فصل دوم از اصل ۱۵ تا فصل ۱۸ در مورد زبان و خط و پرچم رسمی کشور است.
وقتی اصل ۱۵ در اصول شکلی قانون اساسی آمده یعنی قانونگذار تصویر و نمای بیرونی و ظاهری جمهوری اسلامی را نشان می‌دهد. بنابراین اصل 15 در فصل حقوق ملت قانون اساسی نیامده است و مسئله اصلی جایگاه زبان فارسی است.  این کلمات به دقت چیده شده است.

اتفاقاً باید در مورد نقش زبان فارسی در تقویت فرهنگ و هویت اقوام بحث کرد یعنی زبان فارسی عامل تقویت هویت‌های محلی است. الان شهریار را کل ایران می‌شناسند شهریار اگر شعر فارسی نداشت فقط شعرهای آذری می‌داشت آیا کل مردم ایران که سهل است، کل مردم دنیا او را می‌شناختند؟ برخی از آداب و رسوم و فرهنگ‌ها و ارزش‌های گروه‌های زبانی در کشور به واسطه زبان فارسی منتشر شده است. 

اینکه قانونگذار اراده کرده زبان فارسی را زبان مشترک مردم ایران قرار بدهد آیا اصل جدیدی را جعل می‌کند یا فقط خبر می‎دهد؟ امر موجود را که جعل نمی‌کنند از امر موجود خبر می‌دهند. تفاوت این دو بسیار است که بگوییم زبان فارسی زبان مشترک مردم ایران بوده، یعنی همه کسانی که در این جغرافیای سرزمینی از گذشته تا حال زندگی کرده‌اند زبان فارسی را می‌فهمیدند و تکلم می‌کردند و ارتباط می‌گرفتند یعنی زبان تحمیلی نبوده یا اینکه ما اکنون اراده کردیم زبان فارسی زبان رسمی و مشترک باشد. 

وقتی قانونگذار وارد مسئله قانون‌گذاری شده و عبارت زبان‌های محلی در مجلس خبرگان قانون اساسی مطرح شده، نماینده ارامنه مطرح می‌کند که ما محل نداریم و در شمال غرب و تهران و اصفهان پراکنده هستیم. شهید بهشتی می‌پرسد چه کنیم تا مشکل حل شود؟ نماینده ارامنه می‌گوید عبارت قومی هم اضافه شود. چراکه اقلیت‌های دینی رسمی در ایران یعنی ارامنه و آشوری‌ها و کلیمی‌ها قوم هستند و در عین حال دین جدایی هم دارند و از این جهت کلمه قومی به اصل 15 قانون اساسی اضافی می‎شود.

بنابر اینکه ما این کلمه قومی را دلالت به اقوام ایرانی بدهیم غلط است. در مورد ادبیات محلی هم همه شهرها و مناطق ادبیات محلی جداگانه‌ای دارند و اینکه به یکی از اینها هویت قومی واحد برای زنجان و اردبیل و تبریز و ارومیه قائل شویم نادرست است. در مورد کُردی هم آیا کُردهای کرمانجی کُردی سنندجی و کُردی سورانی و... را متوجه می‌شوند؟ بنابراین استفاده از عبارت زبان محلی دقیق‌تر است.حساسیت‌ها بیشتر در مورد زبان فارسی است درصورتی‌که در کنار زبان فارسی خط و رسم فارسی هم موضوعیت دارد. گروه‌هایی که از خط لاتین استفاده می‌کنند این هم خلاف قانون اساسی است. 

در عراق پس از جنگ دوم خلیج فارس اقلیم کردستان عراق زبان عربی را از رسمیت انداخت و زبان کردی را جایگزین کرد و نسلی که تربیت شد فارسی و کردی صحبت می‌کند اما نمی‌تواند عربی صحبت کند. در حالی که جامعه و سیاست در عراق همه عربی است. 

زبان‌های محلی و قومی باید حتماً حفظ شوند چون ذخیره زبان فارسی هستند اما دیگرسازی این‌ها با زبان فارسی کار غلطی است که متاسفانه جریان‌های قومی نخبگان قومی برای کار اهداف انتخاباتی و غیره این کار را انجام می‌دهند که محققین باید این ادبیات را ترویج کنند که محتوای اصل ۱۵ قانون اساسی چیست و اصلاً چگونه در حوزه زبانی باید ورود کنیم که وحدت ملی دچار خدشه نشود.  

نسبت سیاست و زبان در ایران
داود دشتبانی، روزنامه‌نگار و مدیرمسئول ماهنامه وطن یولی
یکی از انحرافات بحث اصل 15 قانون اساسی استفاده از عبارت زبان مادری است. این کلمه زبان مادری نه ترم علمی است و نه ترم حقوقی. یعنی هیچ مبنای علمی و حقوقی ندارد؛ نه قانون اساسی از عبارت زبان مادری استفاده کرده و نه در متون علمی زبانشناسی از این تعبیر استفاده می‌شود. در زبان‌شناسی به زبانی که کودک در خانواده یاد می‌گیرد زبان اول و زبان رسمی را زبان دوم می‌نامند. اساساً ما برای مطالعه تاریخ و فرهنگ ایران باید ترم‌های علمی خودمان را تولید کنیم چون ما مثل جوامع اروپایی و آمریکایی و قاره‌های جدید کشف‌شده و کشورهای تازه‌تاسیس نیستیم.

ما به قضاوت اندیشمندان ناسیونالیسم جزو چهار ملت کهن هستیم. زمانی که سایر جوامع به ملت‌بودگی نرسیده بودند ما یک ملت تاریخی و باستانی بودیم و بنابراین قواعد و ویژگی‌های خاص خودمان را داریم و براساس آن قواعد و ویژگی‌ها باید درباره ایران گفت‌وگو کنیم. متاسفانه در رشته‌های جامعه‌شناسی و علوم سیاسی خیلی ادبیات غربی غالب است و از این عبارت‌ها استفاده می‌شود که نادرست است.

به عبارت دیگر ما اگر بخواهیم حتی با مسامحه بپذیریم و بخواهیم از عنوان زبان مادری برای زبان‌های محلی استفاده کنیم، حتماً باید زبان فارسی را زبان پدری بنامیم؛ یعنی اگر زبان محلی و قومی زبان مادری ما است زبان فارسی زبان پدری ماست. بنابراین این بار احساسی که به موضوع زبان داده می‎شود باید به این شکل خنثی شود و نشان داده شود که جایگاه زبان فارسی برای همه گروه‌های فرهنگی ایرانی همپای زبان محلی و حتی بالاتر از آن یک جایگاه برجسته و روشنی هست و به‌هیچ‌وجه این دو در تنافر یا جدایی با همدیگر نیستند.

پیش از به وجود آمدن دولت‌های مدرن بعد از مشروطه که بحث قانون اساسی و قوانین و مسائل از این دست مطرح شد و حکومت‌ها به تنظیم و ایجاد مقررات ورود کردند و حالا با جعل یا تایید یک سری ضوابط و مقرراتی را مطرح کردند، جامعه ایرانی در یک روند طبیعی و تاریخی بدون هیچ اجبار و بدون هیچ تحمیل و پشتوانه حمایتی از جانب حکومت و دولت و از جانب قوه قاهره زبان فارسی جایگاه برتر به‌عنوان زبان مشترک و زبان رسمی و زبان اداری و علمی را پیدا کرده است.

کما اینکه اصلاً در تاریخ پس از اسلام دوره‌های معدودی بوده که حاکمان فارسی‌زبان داشتیم. در دوره خلافت اموی عباسی حکام عرب بودند و در دوره‌های بعدی هم که عموماً سلسله‌های ترک نژاد حاکمان تاریخ ایران شدند اما زبان فارسی در سیطره همین حکومت‌ها جایگاه خودش را به عنوان زبان رسمی سیاسی مشترک و زبان علمی تثبیت کرده و این نشان می‌دهد که این یک روند طبیعی و تاریخی هست و دخالت دولت مدرن نقشی در این ماجرا نداشته است. در واقع اصل ۱۵ قانون اساسی از یک واقعیت تاریخی و از یک امر بدیهی و روشن خبر داده است.

در قانون اساسی مشروطه اصلاً به موضوع زبان اشاره نشده است چون موضوع آنقدر بدیهی شمرده می‌شده که اصلاً تاکید به آن چندان ضرورتی پیدا نمی‌کرده است. در سال ۵۷ و بعد از وقوع انقلاب اسلامی هم اگر این ضرورت پیدا شد که در یک اصل قانون اساسی به آن تاکید شود، مقدار زیادی تحت فشار و جوسازی‌های گروه‌های چپ مارکسیستی بوده که با طرح موضوع خلق‌ها و مسائلی از این دست این مسائل و موضوعات را در فضای سیاسی مطرح کردند. درحالی‌که جامعه ایرانی خیلی فراتر از اصل ۱۵ قانون اساسی این آزادی‌ها را تضمین کرده است.

کما اینکه با وجود کشورها و هویت‌های جعلی اطراف ما مثل جمهوری آذربایجان یا اقلیم کردستان که مثلاً مدعی هستند که در آنها این زبان‌های محلی از آزادی بیشتری برخوردار هستند و در داخل ایران احیاناً این زبان‌ها از آزادی کمتری برخوردار بودند، اتفاقاً شاهکارهای هنری و ادبی این زبان‌ها در قلمرو ایران بسیار بهتر و شکوفاتر شده است. در زبان ترکی آذربایجانی دو شاهکار هنری بزرگ داریم؛ یکی شعر «حیدربابایه سلام» استاد شهریار و دیگری هم ترانه «آیریلیق» فرهاد ابراهیمی است.

هر دوی اینها در دوران پهلوی و در داخل قلمرو ایران خلق شدند؛ یعنی در جمهوری آذربایجان در دوران شوروی و پس از استقلال در چند دهه گذشته هیچ اثر هنری هم‌پایه ترانه «آیریلیق» یا هم‌پایه «حیدر بابایه سلام» در ادبیات و هنر جمهوری آذربایجان نتوانسته خلق شود. در مورد زبان کردی هم همین مثال را می‌شود زد که خواننده‌های معروف زبان کُردی که در خود اقلیم کردستان عراق هم خیلی مشهور و شناخته‌شده هستند، مثل حسن زیرک و ناصر رزازی از درون فرهنگ ایرانی بیرون آمده و شناخته شدند و در درون این فرهنگ پرورش پیدا کردند.

یعنی جامعه و فرهنگ ایرانی بهتر توانسته این زبان محلی را شکوفا کند و این زبان‌ها وقتی بخشی از فرهنگ و تمدن ایرانی هستند از شکوفایی بهتری برخوردارند و وقتی که تحت تاثیر جعل‌های هویتی مورد دستکاری قرار می‌گیرند مانند آنچه که در جمهوری آذربایجان اتفاق افتاده، اتفاقاً ابتر و سترون می‌شوند و از آن زایش و شکوفایی که دارند افت می‌کنند. ما بعضاً ایراد می‌گیریم که کاربرد زبان فارسی به عنوان زبان رسمی در همه مجامع رسمی باید اتفاق بیفتد ولی اتفاقاً این افتخار ما هست که در جامعه ما چنین حساسیت‌هایی اصلاً وجود ندارد؛ یعنی حتی وقتی نماینده مجلس ما پشت تریبون مجلس به یک زبان محلی صحبت می‌کند واکنش جامعه ما به این مسئله یک مسئله عادی است یا امامان جمعه به زبان‌های محلی صحبت می‌کنند جامعه ما دچار تنش نمی‌شود.

درحالی‌که در هفته‌های گذشته دیدیم که یک نماینده مجلس در ترکیه می‌خواست یک مناسبت قومی را به زبان کُردی تبریک بگوید میکروفن‌اش را قطع کردند. به خاطر اینکه هویت ترکیه جعل است و آن کشور بر اساس یک جعل هویتی خلق شده و دچار مشکل هویتی است و این تعارض‌ها درونش به صورت جدی مطرح است ولی فرهنگ ایرانی فرهنگی نیست  که حفظ آن منوط به قوه قاهره و حفظ زور و اجبار باشد و برای تنظیم روابط بین زبان رسمی و زبان‌های محلی به شکل طبیعی و بدون هیچ حساسیتی خودش تنظیم می‌کند.

این مباحث ما فقط در مجامع علمی و بعضاً مجامع سیاسی موضوعیت دارد وگرنه مردم عادی در مورد بحث زبان فارسی و زبان‌های محلی اصلاً برایشان موضوعیت ندارد و خانواده‌ها در مناطق مختلف تلاش می‌کنند بدون هیچ حساسیتی و با حفظ زبان‌های محلی کودکان‌شان را با زبان فارسی آشنا کنند. اتفاقاً دخالت‌های دولتی یک مقدار باعث برخی مشکلات شده؛ مثلاً در همین صداوسیمای استانی می‌بینیم که برخی واژه‌هایی را استفاده می‌کنند که مردم خود آن محل اعتراض می‌کنند که اصلاً این واژه‌ها واژگان محلی ما نیست شما چرا به اجبار و با یک جعل نادرستی کلمات وارداتی و نادرستی را از باکو یا استانبول که اصل آن کلمات هم بعضاً می‌بینیم که انگلیسی یا روسی است استفاده می‌کنید.

اتفاقاً دخالت‌های دولتی ما نادرست است و جوامع ما خودشان به شکل طبیعی و تاریخی روابط بین زبان فارسی و زبان‌های محلی‌شان را خیلی سالم‌تر و مناسب‌تر ترتیب می‌دهند و مدیریت می‌کنند. در بحث رابطه زبان فارسی و زبان‌های محلی یک مقدار جلوی دخالت‌های دولتی و شیطنت دولت‌های بیگانه اگر گرفته شود جامعه ایرانی به شکل طبیعی خودش این روند را خیلی سالم‌تر مدیریت می‌کند.

دغدغه زبان محلی و خاستگاه آن
محمدعلی بهمنی‌ قاجار ، وکیل پایه یک دادگستری و پژوهشگر حقوق بین‌الملل 
اصل ۱۵ قانون اساسی متاسفانه با مجموعه‌ای از ادعاها و تبلیغات قوم‌گرایانه در هم آمیخته و پیوند خورده اما اگر بخواهیم اصل ۱۵ را در چهارچوب حقوقی بررسی کنیم و بعد با حقوق بین‌الملل انطباق بدهیم، حق آموزش زبان مادری که این افراد مدعی هستند، چیست؟ بهتر است که ابتدا خاستگاه حقوقی این اصل را مورد بررسی قرار بدهیم. یک مقرره حقوقی وقتی متولد می‌شود عمدتاً سه خاستگاه ممکن است داشته باشد؛ یا ناشی از پوزیتیویسم حقوقی و اراده حاکمیت یا بخش‌هایی از جامعه، نظر قوه مقننه بر آن تعلق بگیرد تا مقرره‌ای را وضع کند یا اینکه برخاسته از حقوق طبیعی باشد و یا اجبار اجتماعی باعث می‌شود که یک بایدی که باید عرفی و فرهنگی بوده تبدیل به قانون شود.

در مورد اصل ۱۵ بیشتر همان وضع‌گرایی یعنی اراده مجلس خبرگان قانون اساسی است که در سال ۵۸ بر این تعلق گرفت که اصل ۱۵ قانون اساسی را تدوین و تصویب کند و آزادی استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس در کنار زبان فارسی را لحاظ کند. ضمن اینکه البته این استثنایی است که بر اصل ۱۵ و آن اصل عامی که در مقرره اصل ۱۵ مورد اطلاق و تصریح قرار گرفته، رسمیت زبان و خط فارسی و اینکه کلیه اسناد و مکاتبات و کتب درسی باید با این زبان و خط باشند، است.

پس اصل ۱۵ قانون اساسی در پی تصریح بر رسمیت زبان فارسی بوده و در کنار آن اراده مقنن بر این بوده که بر آزادی استفاده از زبان‌های محلی و قومی هم تصریح داشته باشد. حالا این اصل در چه خاستگاه فرهنگی هویتی تاریخی و سیاسی به وجود آمده، نیازمند آن است که چارچوب فرهنگی، تاریخی، سیاسی و حقوقی‌اش تفسیر شود. آنچه که در جامعه جهانی امروز بیش از پیش مورد تاکید است حفظ زبان‌های در معرض انقراض است. بدین معنا که بحث زبان محلی از منظر فرهنگی در سطح جهانی در چهارچوب حفظ زبان‌ها و لهجه‌ها و گویش‌های در معرض خطر و انقراض مهم است.

بر این اساس آن چیزی که از منظر فرهنگی و هویتی در ایران می‌تواند مهم باشد حفظ زبان‌ها و گویش‌هایی است که تعداد گویشورانش بسیار کم شده و در معرض خطر انقراض است. اما درست برعکس درباره ادعای قوم‌گرایان اصلاً نابودی این زبان‌های محلی و قومی و زبان‌های باستانی در معرض خطر انقراض، برایشان اهمیتی ندارد؛ چیزی که برای قوم‌گرایان اهمیت دارد زبان‌هایی است که به هیچ وجه در معرض خطر انقراض نیستند. زبان ترکی آذربایجانی و کُردی و لری اصلاً در معرض خطر انقراض نیستند و جایگاه‌شان با توجه به تعداد جمعیت متکلم به‌طور طبیعی و بدیهی محفوظ و تثبیت شده است. با این مقدمه به این نتیجه می‌رسیم که مسئله مطالبه زبان مادری در ایران دغدغه فرهنگی و هویتی ندارد؛ دغدغه‌ای که پشت این ادعاها هست دغدغه سیاسی برای اثبات مدعاهایی سیاسی است.

زبان فارسی از ابتدا زبان ملی ادبی و مشترک در ایران بوده؛ بدین معنا که هیچ قوم و هیچ حکومت و هیچ قدرت سیاسی تلاش نکرده این زبان را به وجود بیاورد یا آن را گسترش بدهد؛ اتفاقاً زبان فارسی در زمانی پیدا شده که ایران فاقد حکومت مرکزی بوده و ایران تحت خلافت اشغال بوده و زبان رسمی حکومت‌ها هم عربی بوده است و بعد هم در ادامه در دورانی که سلسله‌های ترک‌زبان در ایران حاکم بودند و در چنین شرایطی تبدیل به زبان مشترک ایرانیان شده است. افرادی مثل اسدی طوسی، قطران تبریزی، سیدحسن غزنوی و... در این راستا تلاش می‎کنند.

در شرایطی که حکومت مرکزی نبوده و حکومت‌های محلی بودند اکثر این حکومت‌های محلی هم عرب‌تبار و ترک‌تبار بودند، زبان فارسی به طور خودجوش و با اراده ایرانیان و با تلاش ادبای ایرانی تبدیل به زبان مشترک و فراگیر در ایران شد و به‌عنوان زبان دیوانی همواره مورد استفاده بود و این وضعیت تا زمان قاجاریه هم هست و با شروع آموزش نوین در ایران که پیش از مشروطه شروع می‌شود و پیشگام این آموزش نوین میرزاحسن رشدیه که خودش آذربایجانی است، باز هم زبان فارسی به عنوان زبان آموزشی در ایران مورد تاکید قرار می‌گیرد و زبان آموزش و پرورش مدرن و نوین در ایران می‌شود بدون اینکه دولت دخالتی داشته باشد.

در حالی که در دوره مظفرالدین‌شاه که اوج‌گیری این آموزش مدرن بوده، نظام آموزشی نداشتیم و این آموزش و پرورش به صورت ملی و خصوصی به وسیله امثال رشدیه بدون اراده حاکمیت و دولت ایجاد می‌شود. در قانون اساسی مشروطه و متمم قانون اساسی مشروطه اصلی در مورد زبان رسمی نداریم اصولاً پیش‌بینی در مورد زبان رسمی نشده اما هم قانون اساسی و هم متمم قانون اساسی و هم فرمان مشروطیت و کلیه فرامین قانونی و کلیه قوانینی که در دوره اول مجلس شورای ملی تدوین می‌شود به زبان فارسی است؛ یعنی به عنوان یک اصل بدیهی مورد پذیرش بوده که زبان ملی کشور زبان فارسی است.

در همان دوره روزنامه‌ها به زبان فارسی منتشر می‌شوند و در ضمن آزادی انتشار به زبان‌های محلی هم وجود داشته؛ یعنی این چیزی که ۷۰ سال بعد در اصل ۱۵ بازتاب پیدا می‌کند در صدر مشروطه در عمل بوده است. زبان مشترک و رسمی و اداری و دیوانی فارسی بوده. زبان مطبوعات هم عمدتاً فارسی بوده اما استفاده از زبان‌های محلی هم در مطبوعات آزاد بوده است.

در ارومیه نشریاتی مانند «فریاد»، «اتفاق» و «فروردین»، در خوی نشریاتی مانند «نجات»، «مکافات»، «اصلاح»، «شفق»، «ندای حق»، و «کارگر» و در اردبیل نشریه‌ای به نام «برگ سبز» به فارسی منتشر می‌شد. در کنار این‌ها، نشریاتی مانند «فریاد»، «خیراندیش وطن» به زبان ترکی منتشر می‌شدند و نشریاتی به زبان‌های ارمنی و کلدانی و کردی هم داشتیم.

در همان دوره صدر مشروطه بحث برنامه نظام آموزشی مطرح می‌شود که آیا اصولاً نظام آموزشی داشته باشیم یا نه؟ برخی از نمایندگان نگاه‌شان این بود که اساساً ما نباید نظام آموزشی داشته باشیم چون یک اجباری به وجود خواهد آمد و این با اصول قانون اساسی در مورد آزادی آموزش منافات دارد؛ مثلاً تقی‌زاده و فروغی این نظر را داشتند که اصلاً ما برنامه نظام آموزشی نداشته باشیم و همینطور آزاد باشد که هر مدرسه‌ای خودش برنامه آموزشی اجرا کند و نگاه دیگر این بود که نظام آموزشی یکپارچه و یکنواخت داشته باشیم و در این راستا این نگاه دوم تفوق پیدا کرد و قانونی به نام قانون اساسی معارف در نهم عقرب ۱۲۹۰ یعنی نهم آبان ۱۲۹۰ در دوره دوم مجلس شورای ملی به تصویب رسید.

در این قانون اساسی مدارس هم باز اشاره‌ای نشد که زبان آموزشی چه زبانی باشد باز چون برای همه بدیهی بود که باید زبان فارسی باشد. اما خود قانون معارف به فارسی نوشته شد. یک جا فقط ابهام پیش آمد که آموزش طب در ایران به زبان فارسی باشد یا فرانسه! به دلیل اینکه منابع آموزشی طب و پزشکی در ایران در آن زمان فقط به فرانسه بود. در اینجاست که باز مشخص می‌شود مراد مقنن از تصویب قانون اساسی معارف این بوده که نظام آموزشی به فارسی باشد و اینقدر این را بدیهی می‌دانسته که نیاز به تصریح نداشته است.

چراکه در مورد طب بحث می‌شود. فروغی می‌گوید: «در اینکه زبان ملی و زبان وطنی باید ترقی بکند و زبان علمی بشود حرفی نیست و برای این کار هم البته باید کلیه معارف‌خواهان وطن زحمت بکشند که زبان فارسی ترقی کند و زبان علمی کاملی شود؛ اینکه می‌گویند که طبیب باید زبان فرانسه را بداند نه از بابت این است که ما زبان فرانسه را مقدم و مرجع می‌داریم بر زبان فارسی، بلکه برای این است که ما امروزه محتاج هستیم ولی بعد از اینکه محصلین ما عالم شدند و به درجه علمی رسیدند تالیفات و تصنیفات خواهند کرد حوزه‌های علمیه دایر خواهند شد و به این واسطه زبان فارسی هم زبان علمی خواهد شد و ۱۰ سال دیگر محتاج نخواهیم بود که تحصیلات‌شان را به زبان فرانسه بکند».

در دوره سوم مجلس در خرداد ۱۲۹۴ یعنی ۶ سال قبل از کودتای رضاخان و ۱۰ سال قبل از سلطنت رضاشاه بحث لزوم ایجاد فرهنگستان یا آکادمی زبان فارسی برای جایگزین‌سازی واژه‌های لاتین مطرح می‌شود. در قانون بلدیه و نظام‌نامه انتخابات، در این دو مقرره مهم و اساسی اشاره می‌شود شرایط انتخاب شدن همان شرایط انتخاب کردن است؛ بعلاوه باید انتخاب‌شوندگان سواد فارسی کامل داشته باشند. در بند ۳ ماده ۷ نظام‌نامه انتخابات برای انتخاب‌شوندگان مجلس شورای ملی تاکید شده بوده لااقل خط و سواد فارسی به اندازه کافی داشته باشند.

در قانون ثبت هم مطرح می‌شود که کلیه اسناد باید به خط و زبان فارسی باشد و اسنادی که به زبان خارجی است باید مطابقت ترجمه آن با اصل به تصدیق عالم به آن زبان یا خط رسیده باشد. اینجا خیلی مهم است؛ در مجلس مطرح می‌شود که ما یک اسنادی داریم که زبان خارجه نیستند، زبان‌های ایرانی هستند که در ایران رایج‌اند ولی سند هستند چه کار کنیم؟

ابوالحسن میرزا شیخ رئیس نماینده مازندران می‌گوید اینجا نوشته شده است: «اگر زبان خارج است باید به فارسی ترجمه شود اگر عربی باشد چطور؟ زیرا عربی را بنده زبان خارجه نمی‌دانم. بنویسید به غیر زبان فارسی.» شیخ ابراهیم زنجانی هم می‌گوید: «ترکی زبان خارجه نیست زبان خودمان است و حال آنکه باید به فارسی ترجمه شود». پس اینها هیچ ستیزی با زبان‌های محلی ایران نداشتند اما ضرورت توسعه کشور را در این می‌دانستند که کشور یک زبان واحد به نام زبان فارسی داشته باشد. 

در ایرانِ ما، زبان‌های محلی به طور کامل آزاد بودند اما زبان رسمی و ملی و مشترک و معیار، زبان فارسی بوده و این به صورت یک پدیده طبیعی در طول تاریخ ایران شکل گرفته و پس از مشروطیت و ایجاد نظام مدرن در ایران و برخلاف ادبیات قوم‌گرایان ایران‌ستیز قبل از اینکه اصلاً رضاشاه بیاید این موضوع تثبیت شده بوده و در طول ۵۷ سال قدرت پهلوی هم به همین ترتیب تداوم پیدا کرد تا به انقلاب اسلامی رسید و اصل ۱۵ در سال ۵۸ تصویب شد که در مورد اصل ۱۵ و چهارچوب خاص حقوقی آن هم بحث شد. 
مرجع : روزنامه هم میهن
مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.