گفتند که چاره نیست بر درد فراق انگار برای چاره بر می‌گردی (چشم به راه سپیده)

کیهان . ۱۴۰۳/۸/۹،‏ ۲۱:۴۸


خانه مادری ما
یادتان باشد اگر همچو ‌پرستو رفتید
خانه مادری ما همه بیت‌الزهراست
یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد
مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست...
؟؟؟
وقت امضایم نشد؟
خواستم نزدیک‌تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم، نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند‌ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبه‌های جمعه را هی خواب می‌مانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را می‌گویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
راه دیدار تو این‌بار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ‌ای یار می‌سایم، نشد
دائماً می‌چرخم آقاجان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت می‌کشم
آه آقاجان بگو که وقت امضایم نشد؟
وحید محمدی
می‌دانم این را...
می‌آیی از آن دورها می‌دانم این را
پر می‌کنی از عدل، دامان زمین را
در انتظار گام‌هایت می‌کنم فرش
این دل، دل شیدایی بی‌بغض و کین را
سر می‌نهم بر شانه‌هایت تا بیایی
تسکین ‌دهی یک لحظه این جان حزین را
- موعود من کی خواهی آمد؟ می‌شمارم
تا آن زمان این لحظه‌های واپسین را
وقتی بیایی مهربان از شوق دیدار
بر خاک درگاه تو می‌سایم جبین را
در ظهر یک آدینه می‌گویند ‌ای خوب
می‌آیی و فریادخواهی کرد دین را
می‌آیی و شمشیر سرخ عدل در دست
امضا کنی آن وعده‌های راستین را
از ریشه می‌گویند خواهی کند ‌ای مرد
در لحظه موعود نسل ناکثین را
سید علمدار ابوطالبی‌نژاد
انتهای عصر جاهلیت
تا میان قصه‌های بغض‌دار، صحبت از حوالی ظهور شد
صفحه صفحه کتاب انتظار، با سرشک ندبه‌ام نمور شد 
آسمان ابری غزل ببار،‌ ای پیام‌دار روشنی بتاب
زیر برق دشنه کبود جغد، آفتاب رفته رفته کور شد
عقل سنگ جهل را به سینه زد، عشق هر چه رشته بود پنبه شد
باز هم خدایگان عقل و عشق، تکه سنگ‌های بی‌شعور شد
سامری الهه فریب ساخت، گندم آفرید و باغ سیب ساخت
روی نعش آدمی صلیب ساخت، آدم از تبار خویش دور شد
ابتدای مقدم بهاریت، انتهای عصر جاهلیت ست
پس بیا که دختران آرزو، زنده زنده از غمت به گور شد
بهرام امیری
تقصیر ماست
تقصیر ماست غیبت طولانی شما
بغض گلو گرفته پنهانی شما
بر شوره‌زار معصیتم ‌گریه می‌کنی
جانم فدای ‌گریه بارانی شما
پرونده‌ام برای شما دردسر شده
وضع بدم دلیل پریشانی شما
وحید قاسمی
آب حیات
سیب روییده به هر شاخه ذاتش شیرین
شده اوقات زمین با نفحاتش شیرین
دست در چشمه لبخند تو بردند اگر
هست این مزرعه‌ها آب قناتش شیرین!
روزگاری که الفبای تو را بنویسند
هم لب نیزه و هم کام دواتش شیرین
فصل خوبی است که با رایحه‌ آمدنش
می‌رسد سیب دعا در عرفاتش شیرین
شیخ شیراز شدن ساده و سهل است اگر
باشد این‌گونه لب شاخه نباتش شیرین
مطلع آمدنش، وزن قشنگی دارد
فعلاتن فعلاتن فعلاتش شیرین
حیرتی نیست که ثابت بشود کندوها
کرده باشند دهان با صلواتش شیرین
عالیه مهرابی
مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.