فیلیپ زیمباردو، طراح آزمایش معروف زندان استنفورد در ۹۱ سالگی درگذشت

عصر ایران . ۱۴۰۳/۸/۱۰،‏ ۰:۰۳


فیلیپ جورج زیمباردو، چهره‌ی برجسته در روانشناسی اجتماعی که در آزمایش معروف زندان استنفورد بررسی کرد چگونه افراد خوب به افراد شرور تبدیل می‌شوند، ۱۴ اکتبر در ۹۱ سالگی در خانه‌اش در سانفرانسیسکو از دنیا رفت. مرگ او را دانشگاه استنفورد اعلام کرد؛ جایی که زیمباردو در آن به مدت ۳۵ سال کرسی استادی روانشناسی را برعهده داشت.

به گزارش زومیت، پس از آنکه دانشجویان شرکت‌کننده در آزمایش زیمباردو که نقش زندان‌بان را بازی می‌کردند، شروع به آزار و اذیت دانشجویانی کردند که نقش زندانی را برعهده داشتند، وضعیتی آشفته به بار آمد و آزمایش متوقف شد. موضوعات بحث‌برانگیزی (قدرت، شر و دلاوری) که دکتر زیمباردو برای مطالعه انتخاب می‌کرد، او را در دانشگاه استنفورد مشهور کرده بود.

زیمباردو در سال ۱۹۷۱ یعنی همان سالی که آزمایش زندان استنفورد را انجام داد.

در سال ۱۹۷۱، دکتر زیمباردو به دنبال راهی جدید برای مطالعه این موضوع بود که چگونه موقعیت‌ها می‌توانند رفتار را تغییر دهند و به این منظور زندانی در زیرزمین ساختمان گروه روانشناسی استنفورد راه‌اندازی کرد. او اتاق‌ها را به سلول تبدیل کرد و در روزنامه محلی آگهی داد: «به چند دانشجوی پسر برای مطالعه روانشناسی زندگی در زندان نیاز است و برای یک تا دو هفته مدت مطالعه، ۱۵ دلار در روز پرداخت می‌شود.»

«آزمایش زندان استنفورد درمورد توانایی یک سیستم برای ایجاد مکرر موقعیت‌هایی بود که به شدت بر رفتار تاثیر می‌گذارد»

دکتر زیمباردو آزمایش خود را فصل پایان کتابی می‌دید که اوایل دهه ۱۹۶۰ توسط استنلی میلگرم، روانشناس اجتماعی، همکلاسی و دوست دوران دبیرستان او در برانکس، انجام شده بود.

در آزمایش دکتر میلگرم، شرکت‌کنندگان در اتاق‌های جداگانه به دو گروه معلمان و یادگیرندگان تقسیم شده بودند. وقتی یادگیرندگان به سوالی پاسخ نادرست می‌دادند، یک شخصیت دارای اختیار (آزمایشگر) به معلمان دستور می‌داد چیزی را اعمال کنند که فکر می‌کردند شوک الکتریکی است. معلمان حتی با شنیدن فریادهای ساختگی در اتاق دیگر به شوک‌دادن یادگیرندگان ادامه می‌دادند.

دکتر زیمباردو در مصاحبه‌ای که سال ۲۰۰۹ در مجله‌ی Teaching of Psychology منتشر شد، گفت: «درحالی‌که پژوهش‌های میلگرم تماما درمورد قدرت اختیار فرد بر فرد دیگر بود، آزمایش زندان استنفورد درمورد توانایی یک سیستم برای ایجاد مکرر موقعیت‌هایی بود که به شدت بر رفتار تاثیر می‌گذارد.»

زیمباردو برای مطالعه خود از افسران پلیس محلی خواست دانشجویانی را که به ازای ۱۵ دلار در روز استخدام شده بودند، به عنوان زندانی دستگیر کنند. او به دانشجویانی که به‌عنوان زندان‌بان استخدام شده بودند، لباس‌های خاصی پوشاند و از آن‌ها خواست عینک آفتابی بزنند تا مرموزتر به‌نظر برسند و تماس چشمی با زندانیان نداشته باشند. او این ایده را از فیلم لوک خوش‌دست (۱۹۷۶) گرفته بود.

با ورود زندانیان، زندان‌بانان آن‌ها برهنه، تفتیش و سپس شپش‌زدایی می‌کردند. این فرایند تحت نظارت دکتر زیمباردو انجام می‌شد که نقش رئیس زندان را بازی می‌کرد. در ابتدا خنده‌هایی درمیان شرکت‌کنندگان شنیده می‌شد، اما با شروع اجرای قوانین توسط زندان‌بانان، زندان ساختگی بسیار واقعی به‌نظر می‌آمد.


آزمایش دکتر زیمباردو شامل استخدام دانشجویان برای ایفای نقش به‌عنوان نگهبان و زندانی در زندانی بود که در زیرزمین ساختمان گروه روانشناسی استنفورد برپا شده بود.

گرچه منتقدان، دکتر زیمباردو را متهم کردند که دانشجویان ایفاگر نقش زندان‌بان را درجهت رفتار آزارگرانه هدایت می‌کند، او در دفاعی از مطالعه‌ی خویش مدعی شد که فقط به زندان‌بانان گفته است احساس دلزدگی، دلسردی، ترس و حس ناتوانی را در زندانی‌ها ایجاد کنند و هیچ دستورالعمل رسمی یا دقیقی درمورد نحوه رفتار به‌عنوان زندان‌بان به آن‌ها داده نشده بود.

در عرض یک روز، نگهبانان بدرفتار شده بودند و دست به شکنجه‌های روانی می‌زدند: آن‌ها زندانیان را مجبور می‌کردند که در سطل اجابت مزاج کنند، آن‌ها را به‌طور مکرر در طول شب بیدار و وادار به نمایش رفتارهای جنسی همجنس‌گرایانه می‌کردند.

در روز ششم آزمایش، دکتر زیمباردو به کریستینا مسلچ، دانشجوی تحصیلات تکمیلی که در آن سال با او ازدواج کرد، گفت تحت‌تاثیر رفتارهای جالبی قرار گرفته که مطالعه در کمتر از یک هفته آشکار کرده است. کریستینا در مصاحبه با دکتر زیمباردو برای مستندی در خصوص آزمایش زندان استنفورد گفت: «فکر می‌کنم کاری که با آن پسرها انجام می‌دهید، وحشتناک است.» دکتر زیمباردو گفت: «حق با او بود. من باید به آن آزمایش پایان می‌دادم، زیرا آزمایش بود و نه زندان واقعی. افراد واقعی وجود داشتند که رنج می‌کشیدند و من این واقعیت را فراموش کرده بودم.»

در مصاحبه‌ای برای همان مستند، یکی از نگهبانان ساختگی گفت: «آنچه این تجربه را برایم پریشان‌کننده‌تر کرد این بود که دائما از ما خواسته می‌شد به گونه‌ای عمل کنیم که برخلاف چیزی بود که درون خودم احساس می‌کردم.» یکی دیگر از نگهبانان ساختگی گفت: «فکر می‌کردم نمی‌توانم چنین رفتارهایی را نشان دهم؛ اما در طول آزمایش احساس پشیمانی نداشتم.»

آزمایش زندان استنفورد برای دهه‌ها جزء اصلی کتاب‌های روانشناسی بوده است. یکی از علت‌های اصلی این امر سوالات اخلاقی است که این آزمایش درمورد مطالعه روی انسان‌ها مطرح می‌کند.

بحث درمورد آزمایش زندان استنفورد در سال ۲۰۰۴ پس از متهم‌شدن سربازان آمریکایی به شکنجه و تحقیر در زندان ابوغریب عراق دوباره جاری شد. تصاویری از بدرفتاری آن سربازان توسط سازمان‌های خبری ازجمله نیویورک تایمز منتشر شد. دکتر زیمباردو در دفاع از ایوان فردریک دوم (جنایتکار جنگی و گروهبان سابق ستاد در ارتش ایالات متحده) که در دادگاه نظامی به هشت فقره آزار زندانیان اعتراف کرد، به‌عنوان شاهد کارشناس حضور داشت. پروفسور سرباز را قربانی شرایط می‌دانست و استدلال می‌کرد که ارزیابی‌های روانپزشکی نشان نداده که او تمایلات سادیستی داشته است.

دکتر زیمباردو در کتاب سال ۲۰۰۷ خود با عنوان «اثر لوسیفر: چگونه افراد خوب شریر می‌شوند»، نوشت: «دادستان و قاضی از پذیرفتن این موضوع امتناع کردند که موقعیت می‌تواند بر رفتار فرد تاثیر بگذارد. آن‌ها مفهوم استانداردی از فردگرایی را در ذهن داشتند که بیشتر مردم در فرهنگ ما به آن ایمان دارند؛ یعنی این ایده که خطا کاملا اختیاری و پیامد انتخاب آزادانه‌ی ایوان فردریک برای دست‌زدن به اعمال شرورانه بوده است.»


دکتر زیمباردو در خانه خود در سانفرانسیسکو در سال ۲۰۰۷. او می‌گفت آزمایش زندان استنفورد درمورد توانایی یک سیستم برای ایجاد مکرر موقعیت‌هایی بود که به شدت بر رفتار تاثیر می‌گذارد.

فیلیپ زیمباردو در ۲۳ مارس ۱۹۳۳ در برانکس به دنیا آمد. پدرش آرایشگر اما اغلب بیکار بود و خانواده او ازطریق کمک‌های دولتی امرار معاش می‌کرد. او در مصاحبه‌ای برای پروژه تاریخ شفاهی دانشکده استنفورد گفت: «متوجه شدم تنها راه رهایی از فقر تحصیل است.»

زیمباردو باور داشت که ایوان فردریک دوم، گروهبان سابق ستاد در ارتش آمریکا، قربانی شرایط است

زیمباردو در دبیرستان جیمز مونرو با استنلی میلگرم دوست شد. فیل در دوران نوجوانی به همراه خانواده‌اش به کالیفرنیا نقل مکان کرد؛ ولی در مدرسه جدیدش، یعنی دبیرستان نورث هالیوود چندان مورد توجه قرار نگرفت. بااین‌حال پس از بازگشت به برانکس برای سال آخر، او دوباره محبوب شد

موقعیت اجتماعی فیل موجب شگفتی استنلی شد و طبق انتظار گفتگویی درمورد روانشناسی اجتماعی بین آن‌ها صورت گرفت.  فیل از استنلی پرسید: «آیا من از فردی بی‌عرضه به فردی محبوب تبدیل شدم یا آیا فقط شرایط تغییر کرد؟» آنها به این نتیجه رسیدند که این موقعیت است که تغییر کرده، نه شخصیت او. دکتر زیمباردو با تامل درمورد شغل خود چندین دهه بعد گفت: «این تحول با تلاش برای درک این موضوع شروع شد که چرا در دبیرستان نورث هالیوود طرد شدم.»

دکتر زیمباردو در سال ۱۹۵۴ با مدرک روانشناسی، جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی از کالج بروکلین فارغ‌التحصیل شد. او در سال ۱۹۵۹ مدرک دکترای روانشناسی را از دانشگاه ییل دریافت کرد و قبل از اینکه در سال ۱۹۶۸ در دانشگاه استنفورد مشغول کار شود، برای مدتی در دانشگاه‌های کلمبیا و نیویورک تدریس کرد.

دکتر زیمباردو علاوه بر مطالعاتش درمورد شرارت، مطالعاتی نیز درمورد موضوعات مختلفی مانند خجالتی بودن، درک زمان و قهرمانی انجام داد. او در سال ۲۰۱۲ در مصاحبه‌ای با «مجله‌ی تاریخ روانشناسی» گفت: «مطالعه‌ی زندان میراث من خواهد بود و این همان چیزی است که روی سنگ قبر من حک خواهد شد.»

دکتر زیمباردو چند هفته پس از پایان آزمایش، نتایج آن را در سخنرانی در کنفرانس سالانه انجمن روانشناسی آمریکا مورد بحث قرار داد. دکتر میلگرم در میان حاضران حضور داشت و پس از آن دوست قدیمی خود را در آغوش گرفت. دکتر زیمباردو به یاد می‌آورد که دکتر میلگرم به او گفت: «متشکرم. اکنون تو بار حملات اخلاقی را از دوش من برداشته‌‌ای؛ زیرا آنچه دست به انجامش زده‌ای، بدتر از کاری است که من در مطالعاتم انجام دادم.»

مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.