بحرانهای اقتصادی، فساد گسترده، و ناکارآمدی نهادهای دولتی و شهری، ایران را به سمت فروپاشی اجتماعی بیسابقهای سوق داده است. افزایش خشونتهای اجتماعی و خانوادگی، بیاعتمادی عمومی، و نابودی ارزشهای فرهنگی، نشانههای آشکار از انحطاط جامعهای است که به دلیل فقدان اصلاحات ساختاری و مدیریتی در حال از دست دادن همبستگی خود است. در شرایطی که شهرداریها، دولت، نهادهای فرهنگی و رسانهها وظایف خود را به درستی انجام نمیدهند، آیندهای تاریک در انتظار این کشور خواهد بود مگر آنکه اصلاحات فوری و اساسی صورت گیرد.
به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، وضعیت کنونی ایران به وضوح نشان میدهد که جامعه در آستانه یک فروپاشی اجتماعی قرار گرفته است. این فروپاشی نه تنها در ابعاد اقتصادی، بلکه در حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز به شدت خودنمایی میکند.
شرایطی که امروز با آن مواجه هستیم، نتیجه مستقیم سالها سیاستگذاریهای ناکارآمد، فساد سیستماتیک و بیتوجهی به نیازهای اساسی مردم است. بحرانهای پیدرپی اقتصادی نظیر تورم مهارناپذیر، بیکاری گسترده، و فقر فزاینده، جامعه را به لبه پرتگاه کشانده است. این بحرانها نه تنها بر معیشت مردم تأثیر گذاشته، بلکه به گسترش ناامنی روانی و بیاعتمادی عمومی منجر شده است.
شکاف عمیق میان دولت و مردم در ایران به نقطهای رسیده که دیگر نمیتوان به سادگی از آن عبور کرد. فساد فراگیر و ناکارآمدی ، که خود را در سطوح مختلف نشان میدهد، باعث شده است که مردم به نهادهای رسمی بیاعتماد شوند. این بیاعتمادی به سرعت در حال تبدیل شدن به نوعی سرخوردگی اجتماعی است که میتواند پیامدهای جبرانناپذیری به همراه داشته باشد. عدم پاسخگویی مسئولان به مطالبات عمومی، تنها به تشدید این بحران دامن زده است.
در چنین شرایطی، جامعه به شدت دچار تلاطم شده است. خشونتهای اجتماعی در حال افزایش است؛ از نزاعهای خیابانی و درگیریهای خانوادگی گرفته تا رفتارهای تهاجمی در فضای عمومی و حتی محیطهای دانشگاهی.
این خشونتها نشاندهنده خشم فروخوردهای است که به علت عدم وجود راههای قانونی و مسالمتآمیز برای ابراز نارضایتی، به شکلهای گوناگون بروز پیدا میکند. جامعهای که در آن خشونت به عنوان یکی از راههای اصلی تخلیه فشارهای روانی پذیرفته میشود، در واقع به سمت انحطاط پیش میرود.
از منظر مردمشناسی، جامعه ایران دچار نوعی بحران هویت شده است. ارزشهای فرهنگی و اخلاقی که زمانی به عنوان ستونهای اصلی جامعه تلقی میشدند، اکنون تحت فشارهای اقتصادی و سیاسی به تدریج از بین رفتهاند. این مسئله نه تنها بر روابط بینفردی تأثیر گذاشته، بلکه نهاد خانواده را نیز به شدت متزلزل کرده است. افزایش آمار طلاق، خشونتهای خانوادگی و نزاعهای بیننسلی نشانههای آشکاری از فروپاشی این نهاد اجتماعی هستند.
وظایف شهرداری ها، دولت و نهادهای فرهنگی
حال در این شرایط راهکار چیست؟ شهرداریها، به عنوان یکی از نزدیکترین نهادهای اجرایی به مردم، باید به جای تمرکز بر پروژههای نمایشی و غیرضروری، به بهبود کیفیت زندگی شهروندان بپردازند. آنها میتوانند با افزایش فضاهای عمومی، پارکها، کتابخانهها و مراکز فرهنگی، برنامه ریزی برنامه های شاد عمومی و بسترهای ایجاد کارهای گروهی و جمعی بین مردم شهر و محلات ،به ایجاد فضاهایی برای تعاملات اجتماعی و کاهش انزوا کمک کنند. اما واقعیت این است که بسیاری از شهرداریها به دلیل فساد و عدم مدیریت صحیح، از انجام این وظایف عاجز ماندهاند.
دولت ایران نیز به نظر میرسد که یا از بحرانهای اقتصادی و اجتماعی جاری بیاطلاع است یا به طور عامدانه از رسیدگی به آنها سر باز میزند. سیاستهای اقتصادی غلط و عدم توجه به اصلاحات ساختاری، به جای کاهش نابرابریها، به گسترش فقر و نارضایتی عمومی دامن زده است. نبود شفافیت و پاسخگویی، تنها به تعمیق بحران سیاسی منجر شده و مردم را از هرگونه امید به بهبود وضعیت موجود ناامید کرده است. اگر دولت به سرعت اقدام به اصلاح نظام اقتصادی، کاهش تورم و ایجاد اشتغال نکند، بحرانهای اجتماعی به نقطهای خواهند رسید که بازگشت از آن ممکن نخواهد بود.
در این میان وظیفه نهادهای فرهنگی چیست ؟ نهادهای فرهنگی نیز نتوانستهاند نقش خود را در ترویج ارزشهای مثبت و تقویت همبستگی اجتماعی ایفا کنند. بسیاری از این نهادها یا تحت تأثیر سیاستهای دولتی قرار گرفتهاند یا به دلیل محدودیتهای مالی و مدیریتی، از انجام مأموریتهای خود بازماندهاند. در شرایطی که جامعه نیاز به همبستگی و تقویت ارزشهای مشترک دارد، نهادهای فرهنگی میتوانند با ارائه برنامههای آموزشی، فرهنگی و هنری، به بازسازی پیوندهای اجتماعی کمک کنند. اما این امر نیازمند ارادهای جدی و تلاش هماهنگ است که در حال حاضر، به نظر میرسد در دستور کار هیچیک از نهادهای فرهنگی قرار ندارد.
نقش رسانه ها در این میان چیست ؟ نقش رسانهها نیز در این میان بسیار حیاتی است. آنها میتوانند با افشای مشکلات و ارائه تحلیلهای واقعبینانه، به افزایش آگاهی عمومی کمک کنند. اما متأسفانه بسیاری از رسانهها به دلیل وابستگی به نهادهای مختلف، به جای اطلاعرسانی درست، به تبلیغات دولتی و حکومتی میپردازند. رسانهها باید به مسئولیت اجتماعی خود پایبند باشند و با ارائه اطلاعات دقیق و بیطرفانه، فضایی برای گفتگو و تبادل نظر فراهم کنند. در غیر این صورت، به بحران بیاعتمادی موجود دامن خواهند زد.
به طور کلی، ایران در مقطعی حساس از تاریخ خود قرار دارد. اگر اصلاحات جدی و ساختاری در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی انجام نشود، احتمالاً به سمت یک فروپاشی اجتماعی بیسابقه پیش خواهد رفت. این شرایط نیازمند اقداماتی فوری و هماهنگ از سوی تمام نهادهای مسئول است. شهرداریها، دولت، نهادهای فرهنگی و رسانهها باید به جای تمرکز بر منافع کوتاهمدت و جناحی، به فکر نجات جامعهای باشند که به سرعت در حال از دست دادن تواناییهای حیاتی خود برای بقا است. در غیر این صورت، پیامدهای این فروپاشی نه تنها برای نسل کنونی، بلکه برای نسلهای آینده نیز ویرانگر خواهد بود.