ایسکانیوز گزارش میدهد؛
چه کسی کیانوش سنجری را کشت؟/ اشکهای طنزآلود اپوزیسیون برای قهرمانسازی از یک سرخوردگی تدریجی
سکانس پایانی زندگی خبرنگار پیشین صدای آمریکا پیش از این که برآمده از یک بحران اجتماعی باشد ناشی از طی یک مسیر اشتباه در کنشگری سیاسی است که رهایی از آن جز با خودکشی برای وی میسر نبود.
به گزارش خبرنگار سیاسی ایسکانیوز؛ خودکشی کیانوش (مهدی) سنجری، خبرنگار صدای آمریکا در روزهای اخیر دستمایه رویاپردازیهای اپوزیسیون خارج از کشور شده است تا خودکشی وی را نشانه فقدان آزادیهای اجتماعی و سیاسی در ایران قلمداد کنند.
؛
برهنه شد؛ پس انقلابی است!/ تلاش سخیف برای تبدیل دانشجوی علوم تحقیقات به نماد جدید زن، زندگی و آزادی
وی قبل از خودکشی اعلام کرده بود که اگر چند زندانی موردنظرش آزاد نشوند دست به خودکشی خواهد و به این ترتیب به نظر میرسد خواسته آن چه را که در زندگی نتوانسته به آن دست یابد با مرگش محقق کند.
از همان ساعات اولیه شامگاه چهارشنبه ۲۳ آبان ماه همزمان با انتشار خبر خودکشی سنجری، این پرسش که «چه کسی واقعا مسئول مرگ کیانوش سنجری است؟» به سرعت دست به دست شد و پاسخهای متعددی نیز به آن داده شد. در این میان اپوزیسیون خارج نشین و برخی هواداران آنها حاکمیت ایران را به علت بازداشت و ایجاد فشار روانی بر سنجری مقصر میدانستند.
اما در پاسخ به این ادعا باید گفت سنجری در حبس اقدام به خودکشی نکرده است بلکه وی بارها در سودای رسیدن به زندگی مورد علاقهاش به خارج از کشور رفته است اما تلاش این فرد برای رسیدن به زندگی آرمانیاش در اروپا و آمریکا ناکام ماند و احتمالا به علت این ناکامیهای سریالی و وضعیت اسفبار مالی تصمیم گرفت به زندگیاش خاتمه بدهد.
اطرافیان شنجری به رسانهها گفتهاند که وی تحت درمان روانپزشکی بوده و حتی مدتی هم به این علت بستری بوده است اما مدتی قبل از تصمیم به انتار قرصهای درمانیاش را قطع کرده است. موجسواری اپوزیسیون روی خودکشی سنجری در حالی صورت گرفته که وی پیش از این نیز دست به خودکشی نافرجام زده است. سنجری در نروژ، آلمان و دو بار هم در آمریکا سابقه خودکشی داشته است.
هنگامی که کیانوش آگهی فروش کلیه داد، اپوزیسیون دقیقا کجا بود؟
سنجری پس اولین بار پس از طی دوران محکومیتش به نروژ و سپس به آمریکا رفت و با صدای آمریکا تحت عنوان خبرنگار همکاری کرد. وی در سال ۱۳۹۵ به ایران بازگشت و دوباره سال ۱۴۰۱ از ایران خارج شد اما باز هم به ایران بازگشت و بار دیگر بازداشت شد. وی سرانجام «با عفو رهبری» آزاد شد و فروردین ۱۴۰۲ از ایران خارج شد. سنجری مدتی در استانبول و مدتی را در یک شهر کوچک در جنوب آمریکا گذراند، اما به دلیل این که نتوانست کار یا کمک مالی لازم برای ادامه زندگی در آن کشور را فراهم کند ناچار به ایران بازگشت. سنجری در حساب کاربری خود در شبکه ایکس محتوای متعددی در ستایش از خاندان پهلوی منتشر میکرد.
سوالی که در میان اپوزیسیون سوگوار برای کیانوش سنجری باید به آن پاسخ بدهد این است که چرا وی بارها به ایران مراجعت کرده است؟ آیا آن طور که حامیانش میگویند این فرد ۴۲ ساله پس از هر بار بازگشت به ایران تحت شکنجه و بازجویی قرار میگرفته پس چرا علاقمند به بازگشت به ایران بود؟ آیا این کار دلیلی جز عدم تامین مالی در خارج کشور داشته است؟ سنجری به علت تنگنای مالی حتی دست به ثبت آگهی فروش کلیه نیز زده بود اما در آن زمان خبری از اشک و دلسوزی های حامیان خارجیاش نبود.
وی یکی از منتقدان پرو پاقرص جمهوری اسلامی ایران بود و طبیعی است که امیدی به کمک از سوی نهادهای حاکمیتی نداشت اما وی پس از سالها امید واهی به حامیان خیالیاش در آن سوی آبها و طلب یاری مکرر از آنها، سرانجام در پی خاموش شدن آخرین بارقههای امیدش تصمیمی را که از پیش اعلام کرده بود، عملی کرد.
با نگاهی به زندگی مجری سابق صدای آمریکا میتوان دریافت، وی در تلاش برای ساختن چهرهای منتقد و مبارز از خود در راستای آرمانهای عناصر ضد انقلاب تا آخرین ساعات زندگیاش بود و همین انگاره ذهنی سبب شد تا سرانجام بهای این قهرمانسازی را با جانش پرداخت. با این حال رنجها و مشقات سنجری در زمان حیاتش ارزشی برای حامیان خارجیاش نداشت و حالا صرفا با استفاده ابزاری از پیکر بیجان وی در حال قهرمانسازی هستند، فردی که در زمان حیاتش برای آن ها بیش از این که قهرمان باشد، مطرود بود.
به گفته اشکان منفرد، فعال ضدانقلاب کیانوش سنجری با بیتوجهی از سوی گروههای ضدانقلاب در آمریکا مواجه شده بود و در پی این بیتوجهی مجبور شد در آمریکا به محلی دور افتاده برود و در مرز تگزاس ساکن شود. صادق زیباکلام در واکنش به این رفتار مزورانه سلطنت طلبان نوشته است:«من مرگ غم انگیز کیانوش سنجری را به مادر و خانواده وی تسلیت میگویم. میدانم که این توییت سیلی از دشنام را بسویم براه خواهد انداخت اما حقیقت تلخ است.آیا در مرگ او فقط ج.ا مقصر بود. آیا سلطنت طلبها که او به آنان عشق میورزید و بی اطلاع از وضعیتش نبودند، وظیفه ای در قبال کمک باو نداشتند؟»
ماجرای سریالی خودکشیهای سیاسی در پی سرخوردگی
این اولین باری نیست که فردی در پی سرخوردگی سیاسی اقدم به انتحار میکند و علت این تصمیمش را اعتراض به شرایط سیاسی کشور اعلام میکند . پیشتر نیز در ۵ دی ۱۴۰۱ محمد مرادی، دانشجوی ساکن شهر لیون فرانسه با غرق کردن خود در رود رون در لیون خودکشی کرد. وی پیش از این اقدام با انتشار ویدیوییهایی در صفحه اینستاگرام خود علت خودکشی خود را «کشاندن توجه اروپاییها، کشورهای اروپایی و مردم غربی به مساله ایران» عنوان کرده بود.
در آن زمان اپوزیسیون با موج سورای بر خودکشی مرادی که اندکی پس از وقایع پاییز ۱۴۰۱ صورت گرفت، سعی در فعال نگه داشتن گسل اجتماعی «زن، زندگی و آزادی» داشتند. حامد اسماعیلیون در واکنش به اقدام محمد مرادی در توئیتی نوشته بود: «محمد عزیز! مرگ میتواند یک راه مبارزه باشد، مرگ میتواند یک انتخاب باشد.»
اریک کارپانو، رئیس دانشگاه ژان مولن لیون ۳، محل تحصیل مرادی نیز در توئیتی با همین فحوا نوشته بود: «محمد مرادی، دانشجوی کارشناسی تاریخ ما در دانشگاه ژان مولن لیون، پناهنده ایرانی در لیون، با هدف محکوم کردن سرکوب معترضان در کشورش، ایران تصمیم به کشتن خود گرفت. این فقدان ما را در هراس و اندوه غرق کرد. زن، زندگی، آزادی.»
به نظر میرسد به موازات پروژه تهییج جوانان و نوجوانان برای حضور در اعتراضات غیر قانونیِ خیابانی و در پی آن موجسواری بر خون جانباختگان این اعتراضات، اپوزیسیون با تشویق و تایید «خودکشی معترضان سیاسی» به دنبال نهایت بهرهبرداری از کنشهای مایوسانه و سرخورده به نفع اهداف خود است، تا جائیکه به تدریج برخی جوانان از «خودکشی» به «کنش انقلابی» و «مبارزاتی» تعبیر کنند. به این ترتیب این امکان برای افرادی که در زندگی سیاسی و اجتماعی به بن بست رسیدهاند نیز فراهم میشود تا به قهرمانان و شهدای یک انقلاب تخیلی بدل شوند!
از بازار داغِ قهرمان سازی تا شایعهسازی از خودکشی سنجری
پس از این که سنجری به زندگی خود خاتمه داد عدهای تلاش کردند با استناد به تصاویر صحنه خودکشی و برخی دلیل دیگر از این دست، خودکشی وی را «قتل» بنامند. شایعه ای که هرچند با توجه با اظهارات روان درمانگر سنجری بایگانی شد اما شایعه سازان در پی کشتهسازی از مرگ سنجری و انتصاب آن به نهادهای امنیتی بودند و این تلاش همچنان ادامه دارد.
در ویدئویی که شب گذشته از تجمع تعدادی معدودی از هواداران سلطنتطلبان مقابل سفارت آلمان منتشر شده عکسهای کیانوش سنجری و کیان پیر فلک - در سومین سالگرد درگذشته این کودک ۹ ساله ایذهای- دیده میشد. تجمعی که به گمان سلطنت طلبان برای اقناع دولت آلمان در جهت ایجاد فشارهای حقوق بشری بر ایران ترتیب داده شده است.
تلاش برای مصادره به مطلوب رویدادهای اجتماعی نظیر ماجرای تلخ دانشجوی دانشگاه علوم تحقیقات در چارچوب منافع حامیان جریان «زن، زندگی و آزادی» نیز یکی دیگر از دست و پا زدنهای بی حاصل در این راستا بود که علیرغم جریان سازی برخی نهادهای حقوق بشری پس از یک هفته فروکش کرد. حالا نیز با وجود شواهد و ادله مبین دال بر خودکشی سنجری فرضیه قتل وی به امید این که گسلی دیگری در جامعه فعال شود، در دستور کار قرار گرفته است فارغ از این که اصل ماجرا چیست!
زمانی برای اقدام مستقیم نتانیاهو
یک روز پیش از خودکشی کیانوش سنجری، بنیامین نتانیاهو در بخشی از پیامش خطاب به مردم ایران عبارت « زن، رندگی و آزادی» را به زبان فارسی ادا کرد. مسئلهای که به عنوان خطای استراتژیک رژیم صهیونیستی در جنگ رسانهای و فرهنگی با ایران قلمداد میشود. این حد از عریانی سیاست و پیوستگی غیر قابل انکار صهیونیسم به جریان زن، زندگی و آزادی پیش از این که در راستای حمایت از جریان برانداز باشد نوعی تیر خلاص به این افراد بود.
زیرا تا بیش از این تصور بر این بود که رژیم صهیونیستی صرفا در میدان نظامی با ایران میجنگد و برنامه تغییر فرهنگی و اجتماعی ایران تحت بسته خواستههای زنان، جوانان و برخی روشنفکران جامعه صورت بندی میشد که از سوی قشر پیش رو در داخل و خارج از کشور هدایت میشود اما حالا با کنار رفتن نقاب نتانیاهو، انگیزه و دستان پشت پرده برخی پروژه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که در سال های اخیر هزینه های زیادی را بر مردم وحاکمیت ایران تحمیل کرده است، بیش از گذشته آشکار شده است.
برخی تحلیلگران معتقدند این اشاره صریح نتانیاهو به جریان مذکور، تلاشی برای عوض کردن «میدان بازی» است. نخست وزیر رژیم اسرائیل که در عرصه تقابل نظامی، مقابله با ایران را دشوار یافته است در تلاش است تا با تشدید تنشهای اجتماعی، جمهوری اسلامی ایران را در جبهه داخلی نیز به چالش بکشد. در چارچوب این راهبرد خطرناک اسرائیل، رسانههای فارسی زبان صهیونیستی از جریانسازی فرسایشی حول هیچ یک از وقایع اجتماعی و اقتصادی ایران فروگذار نمیکنند.
در این راهبرد، حتی اگر کیانوش سنجری سابقه زندانی شدن در ایران را نداشت و یا کیان پیرفلک در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ جانش را از دست نمیداد باز هم مانند مورد سوء استفاده جریان برانداز قرار میگرفتند. همانطور که از اقدام خلاف عرف دانشجوی دانشگاه علوم تحقیقات، یک کنش انقلابی ساخته شد در حالی که وی هیچ انگیزه سیاسی نداشت و صرفا تحت فشارهای روانی بود.
پروژه مشغولسازی حاکمیت به مشکلات داخلی از جمله چالشهای فرهنگی و اجتماعی که با وقایع سال ۱۴۰۱ به طور صریح کلید خورد، در سه سال گذشته بر حوزه زنان و نسل جدید متمرکز بود. و حالا به نظر میرسد خودکشی سنجری بهانه خوبی باشد تا براندازان در این میانه گریزی نیز به آزادیهای حوزه سیاسی بزنند تا اذهان بخش دیگری از جامعه را نیز با خود همراه کنند و به این ترتیب انرژی بیشتری از حاکمیت در زمین بازی داخلی هدر رود.
آیا مرگ سنجری ناشی از «ناترازی اجتماعی و روانی» است؟
ممکن است برخی کنشگران سیاسی به طور ناخواسته علل خودکشی سنجری را با قتل و خودکشیهای غیرسیاسی یکی کنند و آن را در ذیل «ناترازی روانی و اجتماعی» فرمولبندی کنند. چنانکه محمدعلی ابطحی در واکنش به ماجرای خودکشی سنجری نوشته است: «ناترازی روانی واجتماعی را در جامعه جدی بگیرید. بحث ناترازی در حوزه های اقتصادی از مهمترین پیگیری های دولت بوده است. مرگ با خواستههای سیاسی و خودخواسته مرحوم کیانوش سنجری، خودکشی های فراوان. خشونتهای خانوادگی در خانواده هایی که گمان نمیرفت. قتل دکتر متخصص در یاسوج، لایههای مختلف ناترازی اجتماعی را نشان می دهد.»
این فعال سیاسی در ادامه آورده است: «لایه زیرین جامعه ای که سخت متلاطم است. این بخش پنهان جامعه در کارتابل های مسئولان قضایی، اجرایی،تقنینی نیست. اتهام سابقه روانی جامعه را قانع نمی کند. ریشه های این ناترازی را باید در ناترازی عدالت وتبعیض در بخشهای مختلف جستجو کرد.» صرف نظر از نگرانی ابطحی برای حوادث تلخ متعددی از قیبل همسرکشی، پزشککشی و ... که در هفتههای اخیر رخ داده است، یک کاسه کردن علت مرگ سنجری با سایر موارد علاوه بر نوعی آدرس غلط دادن به جامعه و مسئولین، غلطیدن به وادی پروژهای است که در خارج از مرزها برای یک جنگ فرسایشی روانی طراحی شده است.
جواد امام سخنگوی جبهه اصلاحات نیز در بخشی از واکنش توئیتری خود به خودکشی سنجری این مسئله را همچون خودکشی های دیگر صرفا یک بحران اجتماعی تلقی کرده و نوشته است: «بهنظر میرسد مسئله خودکشی تبدیل به بحران اجتماعی شده که باید در سطوح کلان به آن توجه کرد. روان این جامعه رنجور را دریابید.» شاید امثال ابطحی و جواد امام با چنین تحلیلهایی بخواهند تیزی اتهامات سیاسی که جریان اپوزیسیون در واکاوی انگیزه خودکشی سنجری متوجه جمهوری اسلامی میکنند، گرفته شود اما با تمام این تفاصیل باید گفت علت مرگ کیانوش سنجری نه تنها ارتباطی به ناترازیهای اجتماعی در ایران ندارد بلکه محصول از هم پاشیدگی امید واهی به آن سوی مرزها برای دستیابی به یک زندگی قهرمانانه است.