(تصاویر) تغییر چهره و بیوگرافی مهناز غمخوار بازیگر کودک فیلم عیالوار
عیالوار فیلمی به کارگردانی و نویسندگی پرویز صبری محصول سال ۱۳۷۱ است. در جشن تولد خانمبزرگ، علی، پسربچهٔ شیطان خانواده، سر به سر داییاش میگذارد و کیک تولد را از بین میبَرَد. علی با نقش آفرینی مهناز غمخوار توسط پدرش در اتاقی حبس میشود و روز بعد اعضای خانواده، بدون علی، عازم سفر میشوند.
مهناز غمخوار بازیگر کودک فیلم عیالوار متولد 18 بهمن 1361 ، در تهران، فرزند مرحوم محمدحسن غمخوار (هنرمند سینما ، تئاتر و تلویزیون) است. خواهر او (مونا غمخوار) نیز در پیشه بازیگری فعالیت دارد. در ادامه این مطلب با بیوگرافی مهناز غمخوار بازیگر خردسال فیلم عیالوار همراه باشید.
زندگینامه مهناز غمخوار
- نام اصلی : مهناز غمخوار
- متولد : 18 بهمن 1361 تهران
- زمینه فعالیت : سینما ، تئاتر و تلویزیون و موسیقی
- پیشه : بازیگر و خواننده
- سالهای فعالیت : 1370 تاکنون
- خواهر : مونا غمخوار
- قد : 157 سانتیمتر
- والدین : محمدحسن غمخوار
همان طور که اشاره شد وی متولد 1361 است و از همان دوران کودکی، نقش های موفقی را در عرصه سینما و تلویزیون ایفا کرده است. علاوه بر این مهناز غمخوار، در دنیای موسیقی به عنوان خواننده نیز فعالیت دارد و به چند زبان، از جمله هندی، خوانندگی داشته است.
او از اوایل دهه هفتاد وارد هنر شد و در سریال عکاسخانه چهره نما، در سریال سلام در نقش مژگان، در فیلم سینمایی عیالوار در نقش علی، هنرنمایی کرده. همچنین در نمایش بچه تابستان، با رضا عطاران همبازی بوده. از دیگر نمایش هایی که وی در دوران کودکی اجرا کرده میتوان به شازده کوچولو، شهرزاد، رویاهای خلیج فارس، شمس، فاندو ولیز اشاره کرد.
محمدحسن غمخوار پدر مهناز غمخوار بازیگر پیشکسوت تئاتر و تلویزیون در 20 فروردین 96 به دلیل بیماری کبد در منزل خود درگذشت.
عکس های جدید مهناز غمخوار
در ادامه عکس های جدید مهناز غمخوار را مشاهده خواهید کرد.
درباره فیلم عیالوار محصول سال 1371
عیالوار فیلمی به کارگردانی و نویسندگی پرویز صبری محصول سال ۱۳۷۱ است. در جشن تولد خانمبزرگ، علی، پسربچهٔ شیطان خانواده، سر به سر داییاش میگذارد و کیک تولد را از بین میبَرَد. علی با نقش آفرینی مهناز غمخوار توسط پدرش در اتاقی حبس میشود و روز بعد اعضای خانواده، بدون علی، عازم سفر میشوند. دایی علی و مرد دیگری، که خود را به هیئت یک مهاراجهٔ هندی درآورده، برای سرقت اشیای قیمتی خانهٔ خانمبزرگ نقشه کشیدهاند و خالی بودن خانه فرصتی مناسب برای اجرای نقشهٔ آنهاست.
اما علی هر بار با ترفندی مانع سرقت آنها میشود. از سوی دیگر، پدر و مادر علی، که نگران فرزندشان هستند، از طولانی شدن سفر خود ناخرسندند. سرانجام، مادر علی به کمک یک رانندهٔ تریلی، که با همسر و فرزندش عازم تهران هستند، راهی خانه میشود. در لحظهای که علی با یاری باغبان پیرِ خانه موفق شدهاست دزدها را میان چند آینهٔ رودررو گرفتار کند، مادرش به خانه میرسد.
صحبت های مهناز غمخوار درباره نمایش زمستون
اکنون صحبت هایی را از این هنرمند را میخوانیم، که مرتبط با نمایش او در سال 1402 است. نمایشی که نویسنده، بازیگر، و کارگردان اش، خودش بوده.
من از 4 سال پیش در تلاش بودم که نمایش “زمستون” به روی صحنه بیاید، خیلی تمرین کردم، مشکلات و سختی های زیادی سر راهم قرار گرفت مثل شرایط بد دنیا که با کرونا در جنگ بودیم و… .
ولی با انرژی خوبی که در درونم داشتم و مادری که همیشه مشوّقم هست و همچنین همراهی خواهر عزیزم مونا غمخوار از چهره های تلویزیون و سینما که از کودکی خوش درخشیده و همیشه کنارم هست مأیوس نشدم و تلاش کردم، خیلی ها من را دلسرد کردند ولی مقاومت کردم و نتیجه اش این است که الان در خدمت شما هستم.
این نقش در نمایش زمستون به نظرم نقش خوبی است و خیلی احساسی. من می توانم بگویم خیلی این شخصیت را دوست دارم چون حرف هایی که می زند حرف های قشنگی است؛ حرف هایی است که دارد کمرنگ می شود.
عشق ها و احساس هایی که با وجود تکنولوژی و غیره دارد رفته رفته از بین می رود… فرهنگ مان دارد فراموش می شود. دیگر آدم ها نمی خواهند به هم گوش کنند و این ناراحت کننده است. ولی شخصیت داستان من کاملا پاک و معصوم و بی ریاست و حرف هایش برای این است که قشنگ است چون “راست” می گوید ولی خب متاسفانه دنیای ما راست، دروغ و بد را میشناسد.
من می خواهم یک تلنگر به تماشاچی و مخاطب بزنم و حرفم این است که به سادگی از کنار هم و احساسات هم رد نشویم. شاید توجه و حمایت ما از عزیزی کلی سرنوشتش را عوض کند.
هدف از نمایش زمستون
هدف نمایش زمستون، از زبان مهناز غمخوار : من می گویم بیاییم قلب شان را بسازیم نه قبرشان را. از هم دلجویی کنیم. مراقب مهربانی هایمان باشیم. شاید الان بگویید خب این حرف ها تکراری است ولی واقعیت این است که واقعا اوضاع اینقدر بد است که باید دوباره جملات تکرار شود. تکنولوژی و کار و مشقات زندگی دارد یکجورهایی احساس آدم ها را دستخوش تغییر می کند. و دوری و دوری و این برای نسل بشر ترسناک است.
و در نهایت تنهایی را تجربه می کنیم که این خیلی غم انگیز است و شخصیت داستان من همین آدم تنهاست. من می خواهم به مخاطب، تنهایی و رنج را نشان بدهم. شاید با این نوشته یا نمایش بتوانم کسانی یا بزرگانی را با اجرای این نمایش به فکر وادارم و سهمی داشته باشم تا مراقب هم باشیم، همدیگر را دوست داشته باشیم؛ به همین سادگی.
دنیا دارد از بین می رود به خاطر تنهایی تک تک این آدم ها؛ چون یک وقت هایی تنهایی و رنج از آدم ها یک موجود خطرناک می سازد. همیشه آدم رنج کشیده مهربان نیست. برای این است که می گویم مراقب مهربانی هایمان باشیم.
از نظر من هنر و هنرمند زمانی معنی واقعی خودش را دارد که بتواند روی مخاطب تاثیر مثبت بگذارد یعنی جوری باشد که وقتی مخاطب با موضوع روبه رو می شود مثلا یک نمایشنامه یا نمایش وقتی از سالن می رود و وارد زندگی واقعی می شود باید به او اضافه شود و به اصطلاح تغییری در او ایجاد شود و بتواند مدتی تفکر و تامل داشته باشد. اگر هنر و هنرمند بتوانند در فکر مخاطب و مردم به طور مثبت نفوذ کنند آنجاست که می توان گفت موفق است و رسالتش را انجام داده است.