داراب شهر کوچکی در فارس است که به تازگی با ماجرای نقاشی تصویر یک شهید از این شهر بر دیوار خانه مادرش سر زبانها افتاده؛ تصویری که نقاشی شد تا مادر هر روز به تماشای پسر شهیدش؛ «ابوالحسن اسدی» بنشیند.
ماجرای دیدار شهردار و مادر شهید
به گزارش همشهری آنلاین، فردی که این نقاشی پرتره را کشیده درباره ماجرای این نقاشی به همشهری میگوید: «ماجرا به آنجایی برمیگردد که ابوالحسن جاویدی، شهردار داراب در این منطقه مشغول فعالیت بود که با یک مادر شهید برخورد میکند. این مادر جلوی در خانه خود را آب و جارو میکرد. شهردار نزد این مادر میرود و احوالپرسی میکند و به او میگوید که آیا کسی را نداری که کمکت کند؟ مادر شهید هم میگوید نه کسی را ندارم و فقط ابوالحسن پسرم پیش من بود که او هم شهید شد.»
«رسول محمدی» توضیح میدهد: «مادر شهید وقتی متوجه میشود که شهردار داراب همنام پسرش است، شروع به گریه کردن و شهردار را به خانهاش دعوت میکند. در آنجا مادر میگوید که دوست دارم عکس فرزند شهیدم بر روی دیوار خانهام نقاشی شود. شهردار هم این ماموریت را به بنده محول کرد و این هم سعادتی بود که بنده انجام دادم.»
شروع نقاشی دیواری
رسول محمدی تنها چند روزی بر روی نقاشی شهید ابوالحسن اسدی کار کرد تا به سرانجام برساند. او میگوید: «حدود 4 روز زمان برد تا نقاشی دیواری شهید ابوالحسن اسدی را به اتمام برسانم. دیوار هم جوری بود که زیاد رنگ میخورد و به همین دلیل، حساسیت بیشتری برای کشیدن این نقاشی داشتم.»
این نقاش یادآور میشود: «در روزهایی که مشغول کار بودم، مادر شهید خیلی زحمت کشیدند. مرتب برای من آب و چای میآوردند و به طور کلی در آن روزها از من پذیرایی میکردند. میگفتم این قدر زحمت نکشند، چون معمولا با خودم آب و چای به سر کار میبرم. با این حال، ایشان خیلی محبت داشتند و زحمت کشیدند.»
حس و حال مادر شهید
«مادر شهید در آن روزها خیلی از پسرش با من صحبت کرد. میگفت ابوالحسن تصمیم گرفت به جبهه برود و نمیخواست ازدواج کند. مادر هم قبول نکرده بود و برایش زن گرفت. پس از آن به مشهد رفتند و برگشتند و بعد هم بچهدار شدند. بعد از مدتی نیز ابوالحسن عازم جبهه و شهید شد.»
این بخشی از صحبتهای رسول محمدی است. او ادامه میدهد: «عکسی که از شهید ابوالحسن اسدی برای نقاشی دیواری به من دادند، از دوران نوجوانیاش است. زمانی که مشغول کشیدن این نقاشی شدم، مادر شهید اصرار داشت که نقاشی فرزندش در سن شهادتش بر روی دیوار نقش ببندد. مثلا میگفت اگر ممکن است برای پسرم سبیل بگذار و من میگفتم نمیتوانم دخالتی در عکس کنم. البته به قدری اصرار کرد تا عکسی که 6 ماه قبل از شهادت گرفته بود را به من داد. البته من به ایشان قول دادم عکسی که مدنظر این مادر شهید است هم یک گوشه از نقاشی دیواری جای بدهم.»