فرصت‌هاي ترامپيزم

اعتماد . ۱۴۰۳/۹/۱،‏ ۱:۴۸


فرصت‌هاي ترامپيزم تقي آزادارمكي در گفت‌وگو با «اعتماد» به ظرفیت های دیپلماتیک ایران پس از حضور جمهوری خواهان در امریکا، اشاره می کند ​مهدي بيك‌اوغلي ايرانيان در آستانه ورود به عصر تازه و هنگامه جديدي قرار دارند. هنگامه‌اي كه ظهور دوباره ترامپ و‌ دار و دسته‌اش آن را شكل مي‌دهند. اين سرنوشت محتوم ايرانيان است كه طي دهه‌هاي مستمر در كشاكش بيم‌ها و اميدها، تحولات پيش رو را انتظار مي‌كشند. از يك طرف بيم‌هايي كه بر اثر راه‌اندازي مكانيسم ماشه ممكن است ايجاد شود و قطعنامه احتمالي آژانس هم زمينه‌هاي احتمالي آن را فراهم مي‌سازد. از سوي ديگر اميدهايي كه دولت اصلاح‌طلب تازه بر صدر نشسته با حضور چهره‌هاي متخصص و مديران نخبه ايجاد كرده‌اند. رييس‌جمهوري كه اعلام كرده هر اتفاقي رخ دهد، ايده تنش‌زدايي و گفت‌وگو و مذاكره را ترك نخواهد كرد. در كنار اميدهايي كه بر اثر حضور يك دولت اصلاح‌طلب ايجاد شده، شخصيت خاص ترامپ هم يك وضعيت ديالكتيك را براي ايران و ايراني به وجود آورده است. ترامپ اساسا يك وضعيت متناقض است. ترامپ در آن واحد هم مي‌تواند بيم باشد و هم اميد. كارنامه تاريك ترامپ حدفاصل 2016 تا 2020 با ايده فشار حداكثري كافي است تا ايرانيان را نگران حضور او در كاخ سفيد كند. در عين حال اظهاراتش درباره اينكه به دنبال تغيير حكومت در ايران نيست و آماده است تا با ايران به يك توافق برد-برد برسد در كنار روحيه كاسبكارانه‌اش برخي را نسبت به آينده حضور او در كاخ سفيد اميدوار مي‌سازد. يكي از چهره‌هايي كه معتقد است، ترامپ براي ايران يك فرصت است، تقي آزادارمكي، استاد جامعه‌شناسي است كه معتقد است بايد از فرصت حضور ترامپ در كاخ سفيد نهايت بهره‌برداري را كرد. آزادارمكي با تشريح صحنه سياسي ايران و فضاي بين‌المللي، ترامپ را در ميان چنگ و دندان نشان دادن‌هاي ديپلماتيك اروپاييان و نگاه جنگ‌طلبانه و خصمانه اسراييل يك فرصت مي‌داند. اين استاد جامعه‌شناسي با واكاوي وضعيت جامعه ايراني و صف‌كشي نيروهاي سياسي، نسخه منحصربه‌فرد خود را نيز براي عبور از بحران ارايه مي‌كند. استفاده توامان از ميدان و ديپلماسي راهبردي است كه آزادارمكي به آن اعتقاد دارد. تضاد و تنازعي كه امكان يك توافق آبرومندانه را براي ايران فراهم مي‌سازد و شرايط را براي به دست گرفتن وضعيت مطلوب مهيا مي‌كند.   بعد از حضور پزشكيان در ايران، ترامپ هم در امريكا سكان هدايت ساختار اجرايي را به دست گرفته. رويارويي اين دو ديدگاه در ايران و امريكا چه وضعيتي را براي ايران شكل مي‌دهد؟ ايران و جامعه جهاني را پس از حضور ترامپ با شرايط جديدي مي‌بينيم. ترامپ، ترامپي است كه تنها اهل معامله نيست، بلكه اهل مجادله هم است. ترامپ مدل 2024 هم مناقشه مي‌كند و هم مجادله و هم معامله. ترامپ مدل 2016 زياد دنبال معامله نبود و بيشتر قصد داشت رو كم كند. به همين دليل ايران را با فشار حداكثري مواجه ساخت و براي چين چنگ و دندان نشان داد و به اروپا و متحدان امريكا بي‌محلي كرد. از سوي ديگر راهي اسراييل شد و بازي‌هاي عجيبي را درآورد. اساسا اسراييل امروز محصول ترامپ ديروز است. اما ترامپ امروز با تجربه‌تر شده و قصد دارد امريكاي جديدي را بسازد و نام خود را بر تارك اين امريكاي جديد بكوبد. ترامپ بايد به نجات امريكا فكر كند، چراكه امريكا دچار گرفتاري‌هاي بنياديني است كه در آينده بروز مي‌كند. چرا فكر مي‌كنيد امريكا گرفتاري‌هاي بنياديني در سطح جهان دارد؟ اين گرفتاري‌ها از چه نوعي است؟ گرفتاري اصلي امريكا وارد شدن مستقيم در مجادلات جهاني است. يكي از اين گرفتاري‌ها، گير كردن پاي امريكا در جنگ اسراييل و حماس است. بايدن دقيقا يكي از طرف‌هاي جنگ در منطقه خاورميانه شده است. از سوي ديگر در جنگ روسيه و اوكراين رسما درگير شده است. اگر اين روند ادامه داشت، امريكا به طرف جنگ با ايران، سپس با چين، روسيه، حتي اعراب و...حركت مي‌كرد. چنين امريكايي در صورت عدم راهبرد مناسب با شكاف‌هاي عظيمي مواجه مي‌شد.من به عنوان امريكاشناس يا مدافع امريكا صحبت نمي‌كنم، بلكه قصد دارم، تصويري از وضعيت داخلي جامعه امريكايي ارايه كنم. امريكايي كه در معرض حوادث مهمي قرار گرفته و ترامپ و ترامپيست‌ها به دنبال بازگرداندن قدرت امريكا هستند. اين بازگشت قدرت امريكا چگونه اتفاق مي‌افتد؟ در واقع ترامپ و چهره‌هايي چون ايلان ماسك چگونه قصد دارند اين قدرت را به مركز ثقل آن بازگردانند؟ بايد همان‌طور كه مي‌جنگند، توانايي مذاكره در هر سطحي داشته باشند. اتفاقا به دنبال تحقق آن هستند. از يك طرف درباره مذاكره با ايران و قصد نداشتن براي تغيير حاكميت و...صحبت مي‌كنند و از طرف ديگر از فشار حداكثري مي‌گويند! اين دو رويكرد است كه جريان ترامپ و ترامپيست‌ها به دنبال اجراي آن هستند. در واقع مي‌خواهند در عين اعمال قدرت از وارد شدن به صحنه تنازعات خطرناك خودداري كنند. حالا ايران در مواجهه با چنين ترامپ و امريكايي چه بايد بكند؟ ايران در يك موقعيت متفاوت قرار دارد. در سال 2016 ترامپ گردن كلفتي مي‌كرد و چنگ و دندان نشان مي‌داد و ايران هم اقتدار خود را نشان مي‌داد. ترامپ تحريم مي‌كرد، ايران مي‌گفت تحريم‌ها مهم نيست و تحريم‌ها را دور مي‌زد! امروز اما از يك طرف تحريم‌ها براي ايران بسيار مهم شده و از سوي ديگر جنگي نبايد رخ دهد. در عين حال صلح به هر قيمتي هم مناسب ايران نيست. ايران بايد يك بازي دو وجهي داشته باشد. در واقع هم بحث ميدان را بايد در دستور كار قرار دهد و هم ديپلماسي. اعمال اين سياست دو وجهي بسيار حساس است و بايد توامان باشد. با يك سياست واحد كساني در ميدان جنگ بايد آماده جنگ باشند (بدون اينكه جنگي در كار باشد) و افرادي هم بايد در ميدان ديپلماسي آماده مذاكره با هر كشور و هر دولت مشروعي در هر سطحي باشند. اگر اين دو راه دنبال شود، مي‌توان جامعه ايراني را از چالش‌هاي موجود به سلامت عبور داد. اما اگر ايران به جنگ تنها يا مذاكره صرف فكر كند به نتيجه مورد نظر نمي‌رسد. در اين مرحله بازي سياستمداران ايراني بسيار اهميت پيدا مي‌كند. همان‌طور كه راهبردهاي نظاميان هم در اين فضا كليدي مي‌شود. نظاميان و سياستمداران بايد توامان با هم يك راهبرد واحد را در دو شكل ارايه كنند تا ايران گرفتار مذاكره در وضعيت بن‌بست يا جنگ بدون بازگشت نشود. بازي طرف مقابل در چنين شرايط چگونه خواهد بود. مستحضر هستيد كه غرب تنها امريكا نيست و كنشگران ديگري هم نقش‌آفرين هستند. نظر شما درباره ساير بازيگران در اين معادله چيست؟ اروپا از همين امروز بازي خطرناكي را شروع كرده است. اروپا از منظر ديپلماسي ايران را به گوشه رينگ برده و با ابزارهايي كه دارد، تلاش مي‌كند ايران را گرفتار چالش‌هاي حوزه ديپلماسي كند. قطعنامه احتمالي آژانس و مكانيسم ماشه، ابزارهايي است كه اروپا از طريق آن قصد دارد ايران را در ميدان ديپلماسي گرفتار كند. اين سكه اما روي ديگري دارد و آن اسراييل است كه آرزو مي‌كند ايران را وارد چالش جنگ منطقه‌اي كند. يعني ايران هم در حوزه ديپلماسي و هم در ميدان نظامي با خطراتي روبه‌رو است. در كشاكش اين فشارها، ترامپ براي ايران يك فرصت است. ايران بايد با كارت ترامپ بازي كند. ترامپ راهي است كه مي‌تواند ايران را هم از گرفتاري‌هاي ديپلماسي و هم فشارهاي نظامي اسراييل عبور ‌دهد. البته گفت‌وگو و مراوده با ترامپ به يك هوشمندي و خردمندي نياز دارد. نظاميان و ديپلمات‌هاي ايراني هر دو براي كنشگري فعال در عرصه بيروني به انسجام داخلي نياز دارند. اين انسجام چگونه شكل مي‌گيرد؟ جامعه ايراني آماده است و اين جامعه هرگز جامعه‌اي جنگ‌طلب نيست. نيروهاي ايراني در اين دو ساحت دسته‌بندي شده است. عده‌اي در ايران مخالف جنگ و موافق ديپلماسي‌اند و گروهي ديگري موافق جنگ و مخالف ديپلماسي! البته اكثريت ايرانيان موافق ديپلماسي و مذاكره‌اند. نمايندگان كساني كه مخالف جنگند بايد وارد ميدان شوند و اين الگو را ترويج كنند و دسته ديگر هم بايد از رويكرد مورد نظر خود دفاع كنند. در واقع ايران بايد به سمت وضعيت نه جنگ و نه صلح حركت كند و از دل اين تضاد و ديالكتيك به يك توافق دست پيدا كند. جامعه ايراني هم از اين وضعيت حمايت مي‌كند. ايرانيان طالب جنگ نيستند و خواستار مذاكره و گفت‌وگو هستند. اما گفت‌وگويي سازنده، عادلانه و پويا. بدون ترديد جريان ضد جنگ در جامعه جدي است. در كشاكش اين دو ديدگاه، طيف راديكالي هستند كه معتقدند فضاي جامعه كاملا بايد بسته شود، رفع فيلترينگ را برنمي‌تابند، مي‌خواهند حجاب حداكثري را ترويج كنند اين افراد در كدام دسته قرار مي‌گيرند؟ اين دسته هم طرفداران رويكرد‌هاي جنگي و راديكال هستند. آنها هر نوع ايده دموكراسي‌طلبي و آزادي‌خواهي را توطئه غرب مي‌دانند. معتقدم دولت از اين دسته هم مي‌تواند در راستاي منافع ملي استفاده كند. ظرفيت نظامي ايران هم يك برگ بازي است، زماني بايد نگران باشيم كه توانايي نظامي تنها برگ بازي ايران باشد. امنيت و ساختن و توسعه و مشاركت در جامعه جهاني هم بايد براي ايران مهم باشد. البته صداي راديكال‌ها در اين كشور بيشتر طنين‌انداز است، آنها جامعه را به سمت جنگ و راديكاليسم و تندروي سوق مي‌دهند. به نظرم ايران شرايط ورود به جنگ را ندارد، اما معني آن، اين نيست كه ايران بايد تن به سلطه دهد. دولت بايد راهي ميانه را پيدا كند كه منافع ملي كشور را به گونه‌اي محقق كند كه نه جنگي در بگيرد و نه توافق سلطه‌گرانه‌اي ايجاد شود. طبقه متوسط ايراني و نسل‌هاي نوين ايراني نقش مهمي را در تحولات كشور ايفا مي‌كنند. اين طبقه چگونه مي‌انديشد؟ طبقه متوسط همواره به دنبال اعطاي فرهنگي با استفاده از نظم بوده است. اين طبقه مي‌خواهد تغيير مطلوب را با حفظ نظم اجتماعي و ثبات جامعه ايجاد كند. به همين دليل اين طبقه ضد جنگ و ضد بي‌نظمي و به هم ريختن ساختارهاي اجتماعي و فروپاشي و...است. امروز هم همين بازي را مي‌كند. بعيد نيست بخشي از نيروهاي سياسي و سياست‌ورزان مصلح و توسعه‌خواه به اين طبقه تعلق داشته باشند و ارزش‌هاي اين طبقه را ترويج كنند. اگر طبقه متوسط نقش تاريخي خود را ايفا نكند، فضا را در اختيار راديكال‌ها قرار مي‌دهد. خطر اين است كه ايران به 100سال قبل بازگردد و همه دستاوردهاي مصلحانه، توسعه‌طلبانه و... بر باد رود. در انتخابات رياست‌جمهوري اخير، بيش از 50درصد از ايرانيان در انتخابات شركت نكردند، برخي عنوان مي‌كنند اين 50درصد عدم مشاركتي‌ها، رويكرد براندازانه دارند و منتظرند در تنازع ميان نظام ايران و غرب، كار يكسره شود. اما گروهي ديگر از تحليلگران اين عدم مشاركتي را طرفدار ارزش‌هايي چون دموكراسي‌خواهي و تحول مصلحانه مي‌دانند. در مورد منويات عدم مشاركتي‌ها نظري داريد؟ اولا بايد گفت كه اين طيف 50درصد نيستند و 70 تا 80 درصد جامعه ايران را تشكيل مي‌دهند. 20الي 30درصد اين طيف در دور دوم انتخابات وارد ميدان شدند تا راديكال‌ها كشور را به دست نگيرند. اگر شرايط به درستي پيش نرود و كشور به بن‌بست برسد، بيش از 80درصد معترض وارد ميدان مي‌شوند. براندازان آرزو مي‌كنند جامعه به بن‌بست برسد و جامعه ايراني به سمت راديكاليسم و فروپاشي برود. اين خطر در پيش است و بايد به آن فكر كرد. چگونه مي‌توان از اين خطر عبور كرد و جلوي آن را گرفت؟ بايد از فرصت وجود ترامپ استفاده كرد. ترامپ كسي است كه مي‌خواهد معادلات را به نام خود حل كند. چطور مي‌توان استفاده كرد؟ بايد در عين اينكه جنگ را ترك نكنيم، صلح و مذاكره و تنش‌زدايي را اصل قرار دهيم. ترامپ هم همين را مي‌خواهد. امروز جمهوري‌خواهان چنين ايراني را مي‌خواهند. دموكرات‌ها هرگز طالب چنين وضعيتي نبوده‌اند، اما جمهوري‌خواهان اين وضعيت را مي‌خواهند. مي‌توان از اين فرصت استفاده كرد و جامعه ايراني را از يك نوع مرحله فرسايش نيروهاي سياسي و اجتماعي و نزديك شدن به فروپاشي نجات داد.
مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.