رویداد۲۴| علیرضا نوربخش: «لابی اسرائیل یکی از قدرتمندترین نیروهای تأثیرگذار در سیاست خارجی ایالات متحده است. این لابی توانسته با استفاده از قدرت مالی، رسانهای و نفوذ سیاسی، حمایت بیقید و شرط ایالات متحده از اسرائیل را تضمین کند. این حمایت نه به دلیل منافع ملی ایالات متحده است و نه به خاطر ارزشهای مشترک، بلکه به دلیل فشار لابی است. نتیجه این سیاست، تخریب وجهه ایالات متحده در جهان اسلام، گسترش بیثباتی در خاورمیانه و به خطر افتادن امنیت ملی آمریکاست.»
از کتاب تاثیر لابی اسرائیل بر سیاست خارجی ایالات متحده، نوشته جان مرشایمر و استیون والت
«سیاست ایالات متحده در خاورمیانه از همان ابتدا نهتنها به اسرائیل، بلکه به حفظ سلطه کلی بر منابع و اقتصاد منطقه مرتبط بوده است. اسرائیل بهعنوان یک «پایگاه نظامی آمریکایی، بدون سرباز آمریکایی» عمل میکند. حمایت بیقید و شرط آمریکا از اسرائیل، بهرغم نقض حقوق بشر و قوانین بینالمللی، صرفا یک حرکت استراتژیک برای کنترل منطقه است. اسرائیل نهتنها در برابر مقاومتهای فلسطینیها، بلکه علیه هرگونه تهدید به منافع آمریکایی در خاورمیانه عمل میکند. این رابطه، یک اتحاد ایدئولوژیک نیست؛ بلکه یک اتحاد ژئوپلیتیکی است.»
نوام چامسکی
ایالات متحده مدتهاست که به بزرگترین حامی نظامی و دیپلماتیک اسرائیل تبدیل شده است. اما این رابطه در طول زمان فراز و نشیبهای فراوانی داشته است. پس از اعلام استقلال اسرائیل در ۱۴ مه ۱۹۴۸، آمریکا نخستین کشوری بود که بهطور رسمی (دوفاکتو) دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت. اما رابطه آمریکا و اسرائیل همیشه و در همه ادوار خوب نبوده است. در دو دهه نخست پس از تشکیل اسرائیل، اصلیترین متحد خارجی آن کشور فرانسه بود. فرانسه تقریبا تمام تسلیحات اصلی اسرائیل، از جمله هواپیماها، تانکها و کشتیهای جنگی را تامین میکرد و همچنین نیروگاه هستهای اسرائیل را ساخت که به توسعه تسلیحات اتمی اسرائیل منجر شد.
هنگامی که اسرائیل همراه با بریتانیا و فرانسه در سال ۱۹۵۶ و در ماجرای بحران کانال سوئز به مصر حمله کرد، آمریکا به همراه شوروی به اسرائیل و متحدانش فشار آوردند و آنها را وادار به عقبنشینی کردند. در این دو دهه، ایالات متحده رابطه چندانی با اسرائیل نداشت و کمکهای این کشور به اسرائیل محدود به تعدادی وام برای خرید غذا در دوران بحران اقتصادی میشد.
تغییر روابط اسرائیل و آمریکا
با وقوع جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷، فرانسه تعدادی تحریم تسلیحاتی علیه منطقه اعمال کرد و از تحویل ۵۰ هواپیمای جنگندهای که اسرائیل هزینه آن را پرداخته بود خودداری کرد. در جنگ شش روزه حدود یک میلیون فلسطینی آواره شدند و این امر باعث تغییر موضع فرانسه شد و این کشور به سمت دولتهای عربی گردش کرد؛ بهویژه که پس از شکست در جنگ الجزایر رابطه فرانسه با کشورهای عربی رو به بهبود رفته بود.
پس از تغییر جبههای که فرانسه در سیاست خارجی خود اعمال کرده بود، دولتمردان اسرائیلی به دنبال جلب حمایت قدرتهای دیگر رفتند و بهویژه لابیگری خود در آمریکا را تقویت کردند. در همین دوران ایالات متحده نیز به این نتیجه رسیده بود که کشورهای عربی به اردوگاه شوروی گرایش پیدا کردهاند. در نتیجه، فروش تسلیحات، از جمله جنگندههای فانتوم، به اسرائیل افزایش یافت. لابیگری یهودیان در کنگره آمریکا نیز اثربخش بود و لیندون جانسون، رئیس جمهور وقت ایالاتمتحده، دولت آمریکا را به حفظ برتری نظامی اسرائیل در منطقه متعهد کرد و راه را برای دههها فروش تسلیحات گشود. این مسئله باعث شد که ارتش اسرائیل به قویترین نیروی نظامی در خاورمیانه تبدیل شود.
توسعه تسلیحات هستهای در اسرائیل
در اواخر دهه ۱۹۵۰، پیش از وقوع جنگ شش روزه، فرانسه راکتوری بزرگ برای اسرائیل ساخت؛ راکتوری که که قادر به تولید پلوتونیوم بود. همچنین یک کارخانه فرآوری پلوتونیوم در تاسیسات مخفی دیمونا ساخته شد. این تاسیسات ابزارهای لازم برای توسعه سلاح هستهای را فراهم کرد. اسرائیل به ایالات متحده اعلام کرده بود که نیروگاه هستهای خود را برای «اهداف صلحآمیز» میخواهد. اما سازمان سیا در سال ۱۹۶۰ به مدارکی دست یافت که نشان میداد نیروگاه هستهای اسرائیل درحال تولید پلوتونیوم جهت ساخت تسلیحات اتمی است. به همین دلیل بود که در سال ۱۹۶۳ جان اف کندی از اسرائیل خواست که اجازه بازرسیهای منظم ایالات متحده از نیروگاه دیمونا را بدهد و هشدار داد که ارائه نکردن «اطلاعات قابل اعتماد» درباره این نیروگاه، «حمایت واشنگتن از اسرائیل را به شدت به خطر میاندازد.» بر اساس گزارشی که در سال ۲۰۱۹، در روزنامه اسرائیلی هاآرتص منتشر شد، اسرائیل با بازرسیها موافقت کرد، اما ترور کندی و جنگ شش روزه همه چیز را تغییر داد. دولت جانسون در این موضوع قاطعیتی نداشت و بازرسیها پس در سال ۱۹۶۹ متوقف شد. مقامات آمریکایی به مرور به این نتیجه رسیدند که اسرائیل علیرغم ادعاهایش در حال توسعه بمب اتمی است. اما در این دوران، با اقدامات لیندون جانسون و به کمک لابی یهودیان آمریکا، «حمایت کامل و همهجانبه از اسرائیل» به یکی از اصول سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده بود.
دوران ریاست جمهوری ریچارد نیکسون
زمانی که مصر و سوریه در طول تعطیلات یوم کیپور در سال ۱۹۷۳ به اسرائیل حمله کردند، رئیسجمهور ریچارد نیکسون از اشارههای اسرائیل به استفاده از تسلیحات هستهای به دلیل عقبنشینی نیروهایش نگران شد. نیکسون دستور یک پل هوایی برای ارسال تجهیزات نظامی به اسرائیل را صادر کرد.
پس از تغییر مسیر جنگ، ایالات متحده مشتاق بود میزان خسارات مصر را محدود کند، بخشی از این تلاش برای دور نگه داشتن شوروی از درگیری بود و بخشی دیگر برای تقویت نفوذ خود بر انور سادات، رهبر مصر. این اقدامات زمینهساز توافق صلح اسرائیل و مصر در اواخر همان دهه شد.
شکست دولت اسرائیل در پیشگیری از جنگ یوم کیپور باعث تغییرات سیاسی شد که برای اولین بار حزب راستگرای لیکود با نخستوزیری مناخیم بگین به قدرت رسید. بگین از طریق ایالات متحده، دعوتنامهای برای انور سادات فرستاد تا به اورشلیم سفر کند. رئیسجمهور مصر نیز در پارلمان اسرائیل سخنرانی کرد.
رئیسجمهور جیمی کارتر مذاکرات طولانیمدتی ترتیب داد که به توافقنامه کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل انجامید و زمینهساز معاهده نهایی صلح اسرائیل و مصر در مارس ۱۹۷۹ شد. طبق این توافق، اسرائیل از صحرای سینا عقبنشینی کرد. با این حال، بگین تلاشهای کارتر برای توافق بر سر واگذاری سرزمینهای فلسطینی اشغالشده در سال ۱۹۶۷ را رد کرد.
دوره ریاست جمهوری ریگان
جانشین کارتر، رونالد ریگان، بیشتر به فروش تسلیحات علاقه داشت تا میانجیگری برای صلح. در دوره ریگان حمایت نظامی از اسرائیل افزایش یافت و کشور توافقنامههای نظامی و استراتژیک متعددی امضا کردند. اما دو رویداد کلیدی باعث تیره شدن روابط دولت ریگان با اسرائیل شد. اسرائیل در سال ۱۹۸۱ به رآکتور هستهای عراق حمله کرد ولی پیش از انجام عملیات آمریکا را در جریان نگذاشت. به همین دلیل ریگان ارسال برخی تسلیحات را به اسرائیل ممنوع کرد. همچنین تهاجم اسرائیل به لبنان، در سال ۱۹۸۲، باعث شد روابط میان دو کشور سردتر شود. با این حال آمریکا همچنان در سازمان ملل از اسرائیل حمایت میکرد و قطعنامه شوروی برای تحریم تسلیحاتی علیه اسرائیل را وتو کرد. البته دولت ریگان اسرائیل را برای مذاکره با سازمان آزادیبخش فلسطین تحت فشار گذاشت.
ریاست جمهوری کلینتون
وقتی بیل کلینتون به کاخ سفید راه پیدا کرد، مذاکراتی را ترتیب داد که به توافقنامه صلح اسلو در سال ۱۹۹۳ منجر شد. این توافق بخشهایی از سرزمینهای اشغالی را به تشکیلات خودگردان فلسطینی واگذار میکرد. اما ترور اسحاق رابین، نخستوزیر وقت اسرائیل که این توافق را امضا کرده بود، راه را برای اجرای پیمان اسلو مسدود کرد و دولت راستگرای بنیامین نتانیاهو جای دولت رابین را گرفت. نتانیاهو آشکارا با تشکیل دولت فلسطینی مخالف بود و تمام تلاش خود را برای مختل کردن توافق اسلو به کار گرفت.
کلینتون یک تلاش دیگر در اجلاس کمپ دیوید در سال ۲۰۰۰ انجام داد و رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین، یاسر عرفات، و ایهود باراک، نخستوزیر وقت اسرائیل، را به آمریکا دعوت کرد. این مذاکرات نیز شکست خورد. کلینتون عرفات را مقصر میدانست، اما برخی از مقامات حاضر در مذاکرات معتقد بودند پیشنهاد اسرائیل برای توافق کافی نبود. بعدها شلومو بنآمی، وزیر امور خارجه اسرائیل، گفت اگر فلسطینی بود، پیشنهادهای کمپ دیوید را رد میکرد.
دوران ریاست جمهوری اوباما
باراک اوباما بزرگترین بسته کمک نظامی تاریخ را_ به ارزش ۳۸ میلیارد دلار_ به اسرائیل ارائه داد. با این حال بنیامین نتانیاهو او را متحدی غیرقابلاعتماد میدانست. مقامات اسرائیلی از تصمیم اوباما برای انتخاب قاهره بهعنوان اولین مقصد سفر خود به خاورمیانه خشمگین بودند. اوباما در این سفر سخنرانیای کرد و به جهان اسلام وعده «آغازی جدید» پس از جنگ عراق را داد. او همچنین خواستار توقف ساخت شهرکهای یهودینشین و جدیت اسرائیل در مذاکرات صلح شد. همچنین نتانیاهو بهطور علنی با توافق هستهای دولت اوباما و حکومت ایران مخالفت کرد و آن را «اشتباهی تاریخی» خواند. نتانیاهو در اقدامی بیسابقه، در کنگره آمریکا سخنرانی کرد و سیاست کاخ سفید و رئیس جمهور وقت ایالات متحده را به چالش کشید.
روابط نتانیاهو با ترامپ
دونالد ترامپ در پایان دوره ریاستجمهوری خود، در بسیاری از نقاط جهان، چهرهای منفور بود. اما در اسرائیل محبوبیت زیادی داشت، چراکه دولت ترامپ سفارت آمریکا را از تلآویو به اورشلیم منتقل کرد و این شهر را بهعنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت، اقدامی که اغلب کشورهای حامی اسرائیل نیز از انجام آن خودداری کردهاند. ترامپ همچنین از توافق هستهای ایران خارج شد و مذاکراتی را برای عادیسازی روابط میان اسرائیل و چند کشور عربی ترتیب داد. علاوه بر این، طرح صلحی برای اسرائیل و فلسطین ارائه کرد که به اسرائیل اجازه میداد حدود ۳۰ درصد از کرانه باختری را ضمیمه خاک خود کند. این طرح شامل چشماندازی برای یک دولت فلسطینی بود که از چند محوطه کوچک محصور در اراضی اسرائیلی تشکیل شده بود و شباهت زیادی به طرحهای جناح راست اسرائیل داشت.