عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و سیاست آلمان: تنها راه مهار بحران، ورود ایران به مذاکرات جامع، موازی و مستقیم با اروپا و ایالات متحده است/ حل و فصل مساله هسته ای، بدون حضور آمریکا امکان پذیر نیست/ روند فرسایشی مذاکره با آژانس باید تمام شود

جماران . ۱۴۰۳/۹/۳،‏ ۱۰:۲۷


پایگاه خبری جماران، سارا معصومی: نخستین قطعنامه شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی درباره برنامه هسته ای ایران در دولت چهاردهم در فضایی صادر شد که تنها چند روز از سفر رافائل گروسی، مدیرکل این آژانس به تهران گذشته بود. سفری که حرف و حدیث های رسانه ای تایید نشده درباره محتوای بحث های صورت گرفته و وعده های داده شده در آن بسیار است، اما بازدید گروسی از تاسیسات هسته ای نطنز و فردو که البته تحت بازدیدهای سرزده و دائمی بازرسان آژانس هستند نشان از متفاوت بودن آن داشت.

مدیر کل آژانس در تهران در نشست خبری در پاسخ به «جماران» تاکید کرد که فضا برای دیپلماسی در پرونده هسته ای ایران هر روز کوچک  تر می شود و او در این شرایط حساس به ایران آمده تا به جامعه جهانی و دولت جدید آمریکا به ریاست جمهوری دونالد ترامپ جمهوری خواه بگوید که با تفاهم و تعریف نقشه راه می توان از مسیر دیپلماسی اختلاف ها را حل کرد. به نظر می رسد که این پیام گروسی حتی در گوش سیاستمداران تروئیکای اروپایی ارائه دهنده قطعنامه به شورای حکام هم چندان جدی نیامد و آنها ترجیح دادند با صدور قطعنامه ای جدید و درخواست بی سابقه ارائه گزارش جامع از سوی مدیر کل درباره برنامه هسته ای ایران در یک بازه زمانی محدود، زنگ های خطر را برای تهران به صدا درآورند.

با حمیدرضا عزیزی، پژوهشگر بنیاد علم و سیاست آلمان درباره چرایی این اقدام تروئیکای اروپایی و ایالات متحده در این مقطع زمانی و سناریوهای پیش روی تهران و غرب گفت و کو کردیم.

دو شب قبل ما شاهد تصویب قطعنامه دیگری در شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی پیرامون برنامه هسته ای ایران بودیم. این قطعنامه در حالی با 19 رای موافق تصویب شد که پیش از آن رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی در سفر به تهران و دیدار با مقام های دولت چهاردهم به طراحی جدیدی برای حل و فصل اختلاف رسیده بود که بازدید از تأسیسات هسته ای نطنز و فردو و موافقت ایران با پیشنهاد توقف انباشت بیشتر ذخایر مواد 60 درصد غنی شده از موارد آن بود. فکر می کنید چرا در چنین فضایی تروئیکای اروپایی به علاوه ایالات متحده مسیر تشدید تنش با تهران را انتخاب کردند؟

چند مسأله یا ملاحظه باعث شد که سه کشور اروپایی علیرغم سفر رافائل گروسی به تهران و فضای به نظر خوش بینانه ای که وجود داشت قطعنامه مشترک با ایالات متحده را ارائه و برای رای آوری آن تلاش کنند. به نظر من، دلیل نخست فرسایشی شدن موضوع اختلاف ها میان ایران و آژانس بین المللی انرژی اتمی بود و در همین رابطه سابقه توافق های انجام نشده قبلی، در رویکرد طرف اروپایی بسیار موثر بود. درست یا نادرست این باور تا حد زیادی در پایتخت های اروپایی به وجود آمده که هر بار کمی مانده به جلسه دوره ای شورای حکام آژانس، ج.ا.ایران از مدیرکل دعوت کرده و وعده هایی داده و تفاهم هایی حاصل می شود، اما پس از اینکه جلسه تمام شد و اوضاع به شکلی که مد نظر ایران بود پیش رفت، وضعیت همکاری ایران با آژانس به روال قبلی بازمی گردد. می توان گفت که دیدگاهی در طرف غربی به وجود آمده که ایران به دنبال خرید زمان است. واقعیت این است که «زمان» در موضوع هسته ای ایران از هر چیزی مهم تر است چرا که ما به موعد انقضا بندهای غروب برجام که اکتبر 2025 است، نزدیک می شویم.

انگیزه دوم تروئیکای اروپایی ذیل همین مسأله مربوط به فوریت زمانی تعریف می شود. آنها این قطعنامه را تصویب کردند برای اینکه در صورتی که در کمتر از این یک سال باقیمانده به این نتیجه برسند که توافقی قابل وصول نیست و لازم است که به سمت ابزارهای فشار پیش بروند، زمینه سیاسی و حقوقی لازم را در اختیار داشته باشند. به همین دلیل است که در متن قطعنامه از مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی خواسته شده که تا بهار آینده «گزارش جامعی» را درباره برنامه هسته ای ایران ارائه دهد. این احتمال وجود دارد که آن «گزارش جامع» را در صورتی که پیشرفت قابل توجهی حاصل نشده باشد، که احتمالا هم نخواهد شد، چه در بحث تعهدات برجامی و چه تعهدات پادمانی مبنایی قرار بدهند برای فعال کردن «مکانیسم حل اختلاف» و در نهایت برگرداندن تحریم های شورای امنیت علیه ایران.

عامل سوم هم به انتخاب دوباره دونالد ترامپ مربوط است. انتظار می رود که او این بار هم رویکرد یکجانبه گرایانه ای را در پیش بگیرد و این پیش بینی هم در اروپا و هم در دولت جو بایدن نگرانی هایی را ایجاد کرده است. اینجا کلید فهم دلیل همراهی دولت فعلی امریکا با اروپا در تصویب قطعنامه علیه ایران است. چرا که مثلا در موضوع جنگ اوکراین می دانیم که دونالد ترامپ وعده حل و فصل موضوع و پایان جنگ را داده و انتظار می رود که حل این موضوع بر اساس شرایطی که مدنظر و مطلوب اروپا است نباشد.

نباید فراموش کنیم که از نظر کشورهای اروپایی ایران از سال 2022 و از زمان آغاز جنگ روسیه در اوکراین به یک نوع همدست و شریک روسیه تبدیل شده است.  فارغ از جزئیات مختلفی که در این موضوع وجود دارد این ادراک به وجود آمده که حمایت نظامی ایران از روسیه چه در بحث پهپادها و چه احتمال ارائه موشک ها،  ایران را به یک طرف جنگ تبدیل کرده است. حالا در شرایطی که ترامپ می خواهد به جنگ اوکراین با حصول یک توافق پایان بدهد و همزمان درباره پرونده ایران اعلام کرده که تنها خط قرمز من این است که ایران سلاح هسته ای نداشته باشد. این نگرانی وجود دارد که در بحث ایران هم ترامپ رویکرد یکجانبه گرایانه ای را در پیش بگیرد که در آن منافع اروپا لحاظ نشود. منافع اروپا طبیعتا توافق جدیدی یا به روزرسانی برجام به گونه ای است که موضوع همکاری نظامی ایران با روسیه هم در آن گنجانده شود. اروپایی ها خواهان گرفتن تعهداتی از تهران در این خصوص هستند. در صورتی که دونالد ترامپ فقط بر مبنای عدم دستیابی به سلاح هسته ای توافقی را با ایران منعقد کند طبیعتا منافع اروپا تامین نمی شود. در چنین فضایی حرکت به سمت فعالسازی مکانیسم ماشه و یا حداقل تهدید به آن راهی است برای یادآوری نقش قدرت های اروپایی در بحث برجام و موضوع تحریم های ایران و اعمال فشار بر تهران برای اینکه در هر نوع دیپلماسی احتمالی در آینده منافع اروپا را هم در نظر بگیرد.

 دو مورد اختلاف باقیمانده میان ایران و آژانس در حوزه تعهدات پادمانی ایران است، اما به نظر می رسد که حل نشده باقی مانده و به بهانه اصلی اعلامی تروئیکای اروپایی و آمریکا برای صدور این قطعنامه هم تبدیل شده است. چرا این گره تا کنون باز نشده است و چرا کشورهای اروپایی این پرونده های پادمانی را به ابزاری برای طرح قطعنامه تبدیل کردند؟

اغلب در دو سال اخیر مسأله اختلاف های ایران با آژانس بین المللی انرژی اتمی به مسأله برجام فرو کاسته شده، اما واقعیت این است که پیچیدگی ها در این مسأله از زمان خروج ایالات متحده از برجام بیشتر هم شده و مسأله صرفا محدود به برجام نیست. اینکه محور قطعنامه اخیر اروپا را مسائل پادمانی تشکیل داده از یک طرف تلاشی است برای نشان دادن اینکه مسائل فراتر از برجام است. چرا که در زمانی که بحث برجام به میان می آید ایران همواره این نکته را مورد اشاره قرار داده که این ایالات متحده بود که از برجام خارج شد و در مرحله بعد کشورهای اروپایی هم به تعهدات خود عمل نکردند و اقدام های ایران در واقع ابتکار عمل از سوی ایران نبوده، بلکه واکنش به نقض تعهدات از طرف مقابل بوده است. در واقع با محور قرار دادن بحث پادمان در قطعنامه، هدف اصلی این بوده که ایران در این موضوع خلع سلاح شود و فارغ از اینکه اساسا در برجام بحث تعهدات شما چگونه بوده و چه کسی مقصر بوده نگرانی های بین المللی درباره برنامه هسته ای شما فراتر از برجام است و موضوعات پادمانی را شامل می شود. لذا این در واقع روشی است برای اینکه این ابزار از دست ایران خارج شود.

از سوی دیگر در فضایی که می دانیم نسبت به دوره پیش از برجام و زمان امضای برجام شرایط و وضعیت بین المللی تغییر کرده، رقابت قدرت های بزرگ در عرصه جهانی افزایش یافته به تبع آن الگوهای رأی دهی قدرت های غیر غربی و کشورهای به اصطلاح «جنوب جهانی» در سازمان های بین المللی نیز تغییر کرده؛ تأکید صرف بر موضوع برجام که ذاتا به یک مسأله قطبی شده تبدیل شده، می توانست این ریسک را برای اروپا داشته باشد که این قطعنامه تصویب نشود. اگر شما به آراء مثبت، ممتنع و منفی نگاه کنید می بینید که تمام کشورهای عضو که در زمره جنوب جهانی تلقی می شوند رأی ممتنع دادند؛ روسیه، چین و بورکینافاسو رأی منفی دادند و کشورهای غربی و متحدان آنها بودند که به این قطعنامه رأی مثبت دادند. تمرکز بر موضوع برجام می توانست آراء ممتنع را به رأی منفی تبدیل کند و حتی از بین حامیان قطعنامه هم کشورهایی را به دادن رأی ممتنع تشویق کند و باعث شود که یا قطعنامه تصویب نشود و یا مشروعیت آن به لحاظ میزان تایید کاهش پیدا کند.

چه مکانیسم هایی برای حل و فصل این اختلاف های پادمانی قابل بررسی است؟

واقعیت این است که اکنون در این پرونده به لحاظ فنی توپ در زمین ایران است. همزمان این ادراک هم در ایران وجود دارد که آژانس بین المللی انرژی اتمی سیاسی عمل می کند. از سوی دیگر علیرغم این حقیقت که بر اساس تجربیات گذشته زمانی که توافق سیاسی حاصل شده،  آژانس در مواردی موضوعات فنی را کنار گذاشته، اما ماهیت کار آژانس فنی است و تا زمانی که توضیحات فنی قانع کننده از جانب ایران دریافت نکند، این مسأله قابل حل شدن نیست. لذا به نظر من شفافیت کامل  و صد درصدی از جانب ایران تنها راهی است که می تواند این جنبه از مسأله را حل و فصل کند و اختلاف ها را به فضای برجام کاهش دهد تا ایران فضای مانور بیشتری داشته باشد.

 به نظر می رسد که تروئیکای اروپایی در حال مهیا سازی بستر لازم برای استفاده از اسنپ بک تا اکتبر 2025 هستند. در چنین شرایطی هرچند که ابزار آن را باید در شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی بیابند اما مذاکرات سیاسی برای رسیدن به توافقی به منظور متوقف سازی این روند ضروری به نظر می رسد. فکر می کنید سناریوهای پیش روی ایران و اروپا چیست؟

به نظر می رسد که موضوع اسنپ بک به شکل بسیار جدی مطرح و این احتمال در حال افزایش است. تنها راهی که می توان از بروز بحران هسته ای جدید میان ایران و غرب جلوگیری کند، ورود به مذاکرات همه جانبه هم با اروپا و هم با ایالات متحده است. بسته به اینکه دونالد ترامپ در زمان روی کار آمدن چه رویکردی را در پیش بگیرد، مذاکرات می تواند در قالب ۳+۳  ادامه پیدا کند و یا مذاکرات مستقیم با ایالات متحده کلید بخورد. در داخل ایران دیدگاهی وجود دارد که معتقد است جمهوری اسلامی ایران بدون مذاکره میتواند مسائل را حل کند، گفت و گو راه حل نیست و راه حل افزایش قدرت است و طرف مقابل هم نه تمایلی و نه ظرفیت ورود به جنگ مستقیم و گسترده با ایران را دارد. این دیدگاه صحیح نیست بخصوص در شرایطی که ایران هم اکنون در منطقه در یک قدمی جنگ با اسرائیل است.

ادراک ها در روابط بین الملل فارغ از واقعیت ها مهم هستند. به هر حال در نتیجه مجموعه ای از تحولات و به خاطر ضرباتی که اسرائیل توانست به پدافند هوایی ایران وارد کند این ادراک در برخی شکل گرفته که برنامه هسته ای ایران آسیب پذیر است. فارغ از اینکه این ضربات تا چه اندازه کاربردی بودند و فارغ از اینکه آسیب پذیری واقعی چقدر بوده این باور در غرب به وجود آمده که ایران آسیب پذیر شده و الان دست بالا را نداشته و چاره ای جز گفت و گو ندارد. باید گفت که برخی در غرب به این باور نزدیک می شوند که شاید این بار گزینه نظامی کارایی داشته باشد.

در این فضا به نظر من تنها راه، ورود به مذاکرات جامع است. مذاکرات جامع به معنی امتیاز دادن تمام عیار به طرف مقابل نیست و ایران هم نفع خود را در گفت و گوهای جامع دارد. در گفت و گوی جامع میان ایران و اتحادیه اروپا، حوزه های مختلف نگرانی های متقابل مورد بررسی قرار می گیرد. مانند نقشی که فرانسه به شکل سنتی در لبنان بازی می کند را در نظر بگیرید و همزمان منافعی که ایران در لبنان دارد. این یک مورد است. در این مذاکرات کلیت نقشی که اروپا در منطقه ایفا کرده و یا می تواند بکند و منافع مشترکی که با تهران در برخی موارد دارد، قابل گفت و گو هستند. مثال دیگر بیانیه مشترک اتحادیه اروپا و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج  فارس که ایران را متهم به اشغالگری در جزایر سه گانه کرده که یک سیگنال مستقیم به ایران بود. اتحادیه اروپا می داند که ایران، اروپا را به عنوان یک بازیگر غیرمهم ارزیابی می کند و تمام تلاش خود را می کند که این ادراک در ایران تغییر کند. به نظر می رسد که ابزارهای این کار را هم در اختیار دارد؛ چه در بحث همکاری ها با کشورهای همسایه ایران و چه در بحث مکانیسم اسنپ بک.

لذا گفت و گوهای جامع ضروری است. در این گفت و گوها بهترین روش این است که ایران میان مسیری که با اروپا طی می کند و مسیری که با آمریکا می رود تفکیک قائل شود. طبیعتا حل و فصل مسأله هسته ای، چیزی است که بدون حضور آمریکا امکان پذیر نیست و نیاز است به گفت و گوهای مستقیم و رو در رو با دولت ترامپ. همزمان مسیر گفت و گو با اتحادیه اروپا و تلاش برای اعتماد سازی متقابل باید انجام شود.  اعتماد میان طرفین ایرانی و اروپایی هیچ وقت به اندازه الان پایین نبوده و استمرار این موضوع می تواند طرفین را به یک نقطه غیرقابل بازگشت برساند که برای هر دو طرف لطمه های جدی داشته باشد. لذا من غیر  از گفت و گوهای جامع هیچ راهی برای جلوگیری از یک بحران تمام عیار و همه جانبه در روابط ایران و غرب نمی بینم. 

دولت ترامپ ظاهرا با شعار تشدید فشار حداکثری علیه تهران به زودی کار خود را آغاز می کند. فکر می کنید که تا چه اندازه فضا برای جمهوری اسلامی ایران برای پیشبرد روند متوقف شده مذاکرات غیر مستقیم با امریکا وجود دارد و با توجه به سابقه رابطه ترامپ با جمهوری اسلامی، آیا تهران می تواند در مسیری برای عدم تکرار وضعیت گذشته در رابطه با دولت او قرار بگیرد؟

درباره دونالد ترامپ نیز دیپلماسی کم هزینه ترین مسیر است. به نظر من منطقی نیست که تهران با این استنباط که دولت ترامپ لزوما ادامه سیاست فشار حداکثری خواهد بود و مسیر برای تعامل وجود ندارد همه درها را ببندد. اما از طرفی هم باید توجه داشت که مسیر گفت و گو های با واسطه و غیرمستقیم با ایالات متحده در دوره ترامپ جواب نخواهد داد. ترامپ از نظر شخصیتی و جمهوری خواهان رویکرد متفاوتی با دموکرات ها دارند بخصوص در شرایطی که ایران در منطقه در تقابل با اسرائیل قرار دارد. این سطح تقابل در یک سال اخیر حتی بیش از گذشته شده و عدم ورود ایران به گفت و گوهای مستقیم با ایالات متحده به معنای تلاش برای نادیده گرفتن واشنگتن در نظر گرفته خواهد شد و حتی می تواند اثر معکوس داشته باشد. در چنین شرایطی گفت و گو نکردن بهتر از گفت و گوی غیرمستقیم است.

درست است که چهره هایی که معتقد به رویکرد سخت علیه ایران هستند در دولت ترامپ حضور دارند اما از طرفی هم می دانیم که از همین الان دولت آینده ترامپ به محملی برای رقابت و کشاکش دو دیدگاه «انزوا گرای اول امریکا» و «مداخله گرای سرسخت» تبدیل شده است. الان به نظر من نسبت به دوره اول ترامپ شرایط برای یک توافق احتمالی مهیاتر است و در نهایت امتحان کردن این مسیر ضرری ندارد.

البته فراموش نکنیم که نادیده گرفتن اروپا هم خطا است و می تواند برخورد با ایران را به نقطه اشتراک اروپا و آمریکای ترامپ تبدیل کند. در شرایطی که تمام فاکتورها بین این دو بازیگر یعنی آمریکا و اروپا  فاصله می اندازد شاید مسأله ایران و آن دیدگاه مشترک تهدید خواندن ایران، اروپا را به سمت تشویق ترامپ برای فشار بیشتر بر تهران سوق دهد. لذا اگر جمهوری اسلامی ایران می خواهد از قرار گرفتن در یک بحران جدی جلوگیری کند باید مسیرهای موازی گفت و گو با اروپا و دولت ترامپ به شکل مستقیم و مجزا برقرار باشند.

 اساسا می توان مسأله احیای برجام را بدون حل مسائل منطقه ای مانند جنگ  غزه و جنگ اوکراین یا مذاکرات مستقیم با دولت امریکا حل و فصل کرد؟

واقعیت این است که مسائل میان ایران و کلیت غرب نسبت به ده سال پیش بسیار گسترده تر شده است. در آن زمان هم موضوع موشکی و منطقه ای ایران مطرح بود اما نه به اندازه الان و از چنین فوریت و ضرورتی از دید طرف غربی برخوردار نبود.  مسأله دوم این است که الان باز نسبت به زمان برجام نسبت به دوره اول ترامپ شرایط برای یک توافق احتمالی مهیاتر است

این دو در کنار هم به چه معنا است به این معنا است که شرایط در طرف مقابل ایران برای هرگونه گفت و گو و دیپلماسی پیچیده تر شده و باید این را درک کنیم که ما دیگر با غرب به عنوان یک مجموعه طرف نیستیم و الان بیش از هر زمان دیگری بحث سه بعلاوه سه مطرح است . حتی سه بعلاوه یک بعلاوه یک و باز به علاوه یک. یعنی سه بازیگر اروپایی را داریم که منافع مشخصی دارند + ایالات متحده در دوره ترامپ که یک سری اولویت ها برای خود دارد + روسیه که اولویت های دیگری دارد  و در نهایت چین که کاملا متفاوت به قضیه نگاه می کند.

در واقع ایران الان با شرایطی مواجه است که باید منافع مختلفی را در نظر بگیرد و سیاست خود را بر مبنای آنها تنظیم کند. به هرحال کلیت موضع روسیه و چین نسبت به گذشته، حمایتی تر از ایران است و از این جهت ایران یک مزیت را دارا است، اما از طرف دیگر اولویت ها میان ایالات متحده و اروپا تغییر کرده است. برای اروپا اصل موضوع بحث اوکراین است. بحث حمایت ایران از روسیه در جنگ اوکراین، ایران را به یک تهدید ژئوپلیتیکی برای اروپا تبدیل کرده است. یعنی ما سیر تحول روابط با اروپا را در همین ده سال اخیر اگر نگاه کنیم، روابط ایران و اتحادیه اروپا از یک شراکت بالقوه به سمت یک بی تفاوتی متقابل و حالا خصومت حرکت کرده است. امروز اصلا هیچ شرایطی متصور نیست که سه کشور اروپایی بدون ارائه تضمین های معتبر از ایران در بحث همکاری های نظامی با روسیه متقاعد به لغو تحریم ها و رسیدن به توافق هسته ای جدید شوند.

این موضوع در دل خود یک سری عوامل دیگر را هم دارد مانند بحث پهپادها و یا موشک ها. تا پیش از تحولات جنگ اوکراین، جمهوری اسلامی ایران یک ابزار اعتمادسازی مطرح  کرده بود و آنهم برد موشک هایش بود و تاکید داشت که ما برد موشک ها را بیش از 2000 کیلومتر نمی بریم تا امنیت اروپا تهدید نشود. این ادعا اکنون نامربوط شده چرا که اروپا می گوید الان پهپادها و موشک های ایرانی در دست روسیه اساسا مسئله برد موشک ها را بی معنی کرده است.  برای ایالات متحده از یک طرف اقدامهای ایران و متحدان آن در منطقه علیه منافع امریکا و از سوی دیگر کلیت فضای تقابل که بین شرکای ایران در محور مقاومت و اسرائیل به وجود آمده، شرایطی را ایجاد کرده که بدون حل این اختلاف ها  نمی توان مسائل دیگر از جمله هسته ای را حل کرد .

به همین دلیل هم است که من از لزوم دیپلماسی جامع و پیش بردن دو مسیر موازی با اروپا و آمریکا صحبت کردم. «زمان» فاکتور مهمی است. کمتر از یک سال وقت است و بازگشت تحریم ها مسائل را پیچیده می کند و هر چه زودتر این مسیر در پیش گرفته شود بهتر است. طبیعتا دولت ترامپ تا ژانویه سر کار نمی آید، ولی اروپا سر جای خود است و می توان با طرف اروپایی مسیر را امتحان کرد.

کپی شد
مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.

    اخبار مشابه