ساعت 24 - اعضای یک باند مخوف گروگانگیری، تصور میکردند گروگان، تاجری ثروتمند است و با این تصور، وی را گروگان گرفتند و با بی رحمی او را شکنجه دادند تا دست به اخاذی ۵۰ هزار دلاری بزنند اما گروگانشان، یک کارگر ساده بود.
هفته گذشته گزارش یک گروگانگیری به اینترپل اعلام شد که نشان میداد جوان افغانستانی را در ایران گروگان گرفتهاند. والدین این پسرجوان گزارش ربوده شدن پسرشان را به پلیس ایالت لنگرهار افغانستان اعلام کرده بودند. پدر وی گفته بود: حافظ پسرم دو ماه قبل به صورت قانونی برای کارگری راهی ایران شد. در این مدت با هم در تماس بودیم تا اینکه ۴ روز قبل شخص ناشناسی با تلفن همراه پسرم به من زنگ زد و گفت پسرم را گروگان گرفتهاند. مرد ناشناس میگفت پسرم را در یکی از محلههای تهران ربودهاند و اگر ۵۰ هزار دلار تهیه نکنم، جان پسرم را میگیرند. آنها حتی فیلم هایی از شکنجه پسرم برای ما ارسال کردند که دست و پاهای پسرم را بسته و صورتش را با پلاستیک و چسب پوشانده میدادند. وی ادامه داد: آدم ربایان فیلم هایی می فرستاند که در حال شکنجه کردن پسرم بودند. در یکی از فیلم ها، انگشت دست اشاره دست چپ پسرمان را قطع کرده و در فیلم دیگر بدنش را می سوزاندند که ما با دیدن این فیلم ها به شدت حالمون بد شد و وحشت کردیم.
او ادامه داد: زمانی که فیلمهای شکنجه پسرم را دیدیم، از آنجایی که خودمان توانایی پرداخت این پول را نداشتیم، شروع کردیم به جمع آوری پول. فقط دو هزار دلار تهیه کردیم اما آدم ربایان این مبلغ را قبول نکردند و بار دیگر فیلم شکنجه پسرمان را فرستادند تا ما هرچه زودتر ۵۰ هزار دلار را تهیه کنیم. گروگانگیران تهدید کردند که اگر به پلیس خبر بدهیم او را میکشند اما ما راهی جز خبر دادن به پلیس ندیدیم تا پسرمان را از چنگال آدم ربایان بی رحم نجات بدهند.
با ثبت این شکایت، هماهنگیهای لازم از طریق پلیس بین الملل با پلیس ایران صورت گرفت. سپس پرونده روی میز پلیس اطلاعات پایتخت رسید. ماموران پلیس در نخستین گام به سراغ محل کار حافظ جوان افغانی که در تهران گروگان گرفته شده بود رفتند و به تحقیقات میدانی دست زدند. بررسی دوربینهای مداربسته محل کار حافظ در غرب تهران نشان میداد که دو مرد موتورسوار، جوان افغان را ربوده بودند. در این شرایط اقدامات اطلاعاتی و پلیسی صورت گرفت تا اینکه مخفیگاه گروگانگیران در خیابان شوش شناسایی شد. محل نگهداری گروگان، یک اتاقک در پشت بام بود و به بدترین وضعیت ممکن نگهداری می شد. ماموران سازمان اطلاعات پلیس پایتخت با هماهنگی نوپو محل مورد نظر را مورد محاصره خود قرار دادند؛ خانهای قدیمی بود که ماموران در عملیات ۶ دقیقه ای، ۴ مرد افغان را در مخفیگاه دستگیر کردند. دو نفر دیگر نیز با دیدن ماموران، اقدام به فرار کردند اما آنها در خیابان دستگیر شدند. همچنین گروگان ۲۳ ساله که دست و پا و صورتش با پلاستیک و چسب پوشانده شده و به شدت مجروح شده بود، آزاد شد.
سرهنگ سعید راستی، رئیس مرکز عملیات سازمان اطلاعات پلیس پایتخت در این باره به همشهری گفت:متهمان به دستور بازپرس پرونده، در اختیار ماموران اطلاعات تهران قرار گرفتهاند و تحقیقات دراین باره ادامه دارد.
نظیر سردسته باند گروگانگیران است. او چند ماه قبل به همراه ۵ نفر از همشهریانش، سناریوی آدم ربایی را اجرا کردند با این تصور که گروگان یک تاجر ثروتمند است اما او یک کارگر ساده بود. گفت و گو با نظیر را میخوانید.
انگیزه تان از این گروگانگیری بی رحمانه چه بود؟
رسیدن به پول اما خب مثل دزد نادانی که به کاهدان زدند، ما هم به کاهدان زدیم.
چرا؟
چون فکر میکردیم سوژه مان یک تاجر ثروتمند است اما اینطور نبود. درواقع او یک کارگر ساده بود که هشتش گروی نهش بود.
چطور چنین فکری کردید؟
چند ماه قبل او را سوار بر یک خودروی بنز دیدیم. حالا یا خودش بود یا یک نفر دیگر که شبیه به حافظ (جوان گروگان) بود. بعد فکر کردیم او تاجر است و ثروتمند. حتی رفتیم سراغ یکی از دوستان نزدیک او. دوستش هم تایید کرد که حافظ تاجر پولدار است. نمی دانیم چرا؟ حالا یا قصد داشت با ما شوخی کند یا فریبمان داد یا او هم مثل ما اشتباه کرده بود.
اما خب او یک کارگر ساده بود؟
درسته ما بعد از دستگیری متوجه شدیم که او تاجر نیست. البته جوان گروگان و خانواده اش هم میگفت که کارگر ساده است و ما اشتباه کرده ایم او را دزدیدم اما فکر کردیم او دروغ میگوید و قصد فریب ما را دارد.
چند روز این گروگانگیری طول کشید؟
۸ روز حافظ گروگان ما بود.
چرا او را با بی رحمی شکنجه دادید و در وضعیت نابسامانی او رانگهداری میکردید؟
می خواستیم خانواده اش را بترسانیم تا به ۵۰ هزار دلار برسیم. فکر کردیم خانواده اش از ترس جان پسرشان، فورا ۵۰ هزاردلار را تهیه میکنند و این پول برای آنها چیزی نیست. از سوی دیگر فکرنمی کردیم پای پلیس به ماجرا باز شود.
از جزییات گروگانگیری بگو؟
من به همراه یکی از همدستانم، سواربر موتور شدیم و به سراغ حافظ رفتیم. نقش مامور را بازی کردیم و حتی تجهیزات پلیسی هم خریده بودیم؛ مانند گاز اشک آور، باطوم و کارت جعلی که نشان میداد مامور هستیم. حافظ هم تصور کرد ماموریم و ترک موتور ما نشست. سپس حافظ را بریدم به محل حبس و اسارتگاه.
خانهای که گروگان را نگهداری میکردید برای چه کسی بود؟
برای یک مرد ایرانی که در بازار تهران کار میکرد. ما برای او کار میکردیم که خانهای هم در اختیارمان قرار داده بودیم.
اقامت شما قانونی است؟
نه ما مجوز قانونی برای زندگی در ایران را نداریم. حالا هم که گیر افتادیم و باید زندانی شویم آن هم به خاطر این اشتباه بزرگ؛ درواقع به خاطر هیچ.
همشهری آنلاین