«عقرب زرد» چگونه از سیم‌خاردار نفس عبور کرد؟

مشرق نیوز . ۱۴۰۳/۹/۵،‏ ۹:۲۰


«علی چیت‌سازیان» معروف به «عقرب زرد» مانند فرماندهان دفاع مقدس با وجود اینکه مسئولیت سنگین فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین (ع) را به عهده داشت، هیچگاه از نیروهای مخلص بسیجی دور نمی‌شد و در عملیات‌ها، به یاری رزمندگان می‌شتافت.

به گزارش مشرق، «علی چیت‌سازیان» معروف به «عقرب زرد» سال بیستم آذر سال ۱۳۴۱ در همدان متولد شد. شجاعت، تیزهوشی و توانایی جسمی از خصوصیات بارز دوران کودکی او بود. علی علاقه بسیاری به ورزش‌های رزمی داشت. پر تلاش و با روحیه بود. دوران ابتدائی و راهنمایی را در شرایط فقر خانواده گذراند و خود نیز برای امرار معاش خانواده‌اش کارمی‌کرد. ورودش به هنرستان همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی بود. او مانند میلیون‌ها ایرانی درراه پیروزی و استمرار انقلاب اسلامی تلاش‌های فراوانی کرد.

با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی از طریق هنرستان وارد بسیج شد ودرپادگان آموزشی قدس همدان آموزش‌های نظامی را گذراند. هوش و ذکاوت او درکسب فنون نظامی به قدری بود که در مدت کوتاهی به عنوان فرمانده نیروهای آموزشی انتخاب شد. بعد از آن او فرمانده مرکز آموزش نظامی شد. با آغاز جنگ تحمیلی وتجاوز دشمن بعثی به خاک مقدس جمهوری اسلامی، اوکه شوق زیادی برای رفتن به مناطق جنگی داشت با تشکیل و قبول فرماندهی گردان انصار الحسین (ع) و به عهده گرفتن مسئولیت آموزش جنگ‌های کوهستانی در این گردان به منطقه عملیاتی رفت.

در عملیات مسلم بن عقیل با اینکه بیش از ۱۷ سال سن نداشت، ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی را که به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند از داخل خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد و شهامت و شجاعت خود را به اثبات رساند. علی چیت‌سازیان با تشکیل لشکر انصارالحسین (ع) در همدان، به عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات این یگان برگزیده شد و در بیشتر عملیات‌هایی که از سوی رزمندگان اسلام برای مقابله با متجاوزان صورت می‌گرفت، شرکت کرد. عملیات‌های والفجر۲، والفجر ۵، والفجر ۸ از جمله این عملیات‌ها بودند. او چند بار در عملیات‌ها مجروح شد، اما هر بار با جدیتی بیشتر و عزمی راسخ‌تر به جبهه بازمی‌گشت.

** رشادت شهید چیت‌سازیان در عملیات‌های کربلای ۴ و ۵

او همانند فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با وجود اینکه مسئولیت سنگین فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین (ع) را به عهده داشت ولی هیچگاه از نیروهای مخلص بسیجی دور نمی‌شد. در مواقع عملیات با اینکه او ماموریت خود را که شناسایی مواضع دشمن بود، از قبل انجام داده بود، به برداشتن اسلحه و حضور در عملیات به یاری رزمندگان گردان‌های عملیاتی می‌شتافت. علی چیت‌سازیان در عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ نیز به عنوان فرمانده محور عملیاتی لشکر انصارالحسین (ع) به مبارزه با دشمنان پرداخت و رشادت‌هایی را از خود به یادگار گذاشت.

سرهنگ مرتضی احمدی روایت‌می کند: «از زبان همرزم این شهید شنیدم که می‌گفت وقتی در عملیاتی تمام نیروهایش شهید شدند و تنها مجبور به عقب‌نشینی شد، در مسیر به گروهانی از صدامیان برخورد کرد. با شهامت خود را معرفی کرد و گفت: من علی چیت‌سازیان هستم؛ «عقرب زرد». اگر مقاومت کنید تا آخرین گلوله با شما می‌جنگم و اگر تسلیم شوید، جان به سلامت می‌برید.» ایشان تعریف می‌کرد دیده‌بان از دور خبر داد یک گروهان آدم در حال حرکت به سمت ما هستند ولی یک نفر به دور اینها می‌چرخد، از نحوه دور زدنش پیداست علی باشد، اما صبر کنید نزدیک‌تر بیایند. نزنید صبر کنید. با نزدیکتر شدن آنها چهره علی نمایان شد.»

تیزهوشی و قدرت تصمیم گیری فوق‌العاده او درعملیات باعث شده بود که فرمانده لشکر انصارالحسین (ع) بگوید: «با وجود علی بسیاری از مشکلات عملیاتی ما حل می‌شود». سرانجام این سردارملی و سرباز فداکار اسلام عزیز در روز چهارم آذر سال ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. قبل از او برادر دیگرش در راه دفاع از اسلام به درجه رفیع شهادت رسیده بود.

** شهدا از سیم‌خاردار نفس گذشتند

«کسی می‌تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد.» از سخنان معروف شهید چیت سازیان است که حضرت امام خامنه‌ای (مذظله‌العالی) در یکی از سخنرانی‌های خود به آن اشاره داشته‌اند.

«زهرا پناهی‌روا» همسر شهید «علی چیت‌سازیان» و مدیر کل امور شاهد و ایثارگر وزارت آموزش و پرورش به همین مناسبت در گفت‌وگویی با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، به بیان خاطرات خود از این شهید والامقام پرداخت که در ادامه می‌خوانید.

در ابتدای صحبت از خاطرات خود پیرامون پیروزی انقلاب اسلامی و حال و هوای آغاز جنگ بفرمایید.

اوایل پیروزی انقلاب اسلامی هنوز در حس و حال پیروزی بودیم و البته یک سردرگمی خاصی هم بر جامعه جاکم بود چرا که وارد فضای نوینی شده بود که جنگ از سوی ارتش بعثی صدام به کشور تحمیل شد. مردم سریعا آماده دفاع شدند و هرکس با هرچه در توان داشت کوشید تا قدمی در راه مقابله با دشمن متجاوز بردارد. کسانی که تا پیش از این به روش‌های دیگر جلوی انقلاب ایران ایستاده بودند تا مانع پیروزی آن شوند، این‌بار به کمک صدام از طریق جنگ نظامی وارد شده بودند و جوانان اجازه ندادند تا به اهدافشان برسند.

اینکه در آن هشت سال چه اتفاقاتی افتاد و چه مصیبت‌ها و سختی‌هایی بر ملت ایران تحمیل شد، داستان مفصلی است که قصه زندگی هر یک از رزمندگان و ایثارگران حاضر در صحنه خود حکایتی جدا دارد و فرصتی جدا می‌طلبد. در آن دوره من ۱۲-۱۳ ساله بودم که جنگ شروع شد. شرایط سختی بود؛ البته آن اوایل فکر نمی‌کردیم شرایط سخت‌تر شود؛ پدر و دایی‌ام هم سال ۱۳۶۰ عازم جبهه شدند که دایی‌ام مفقودالاثر شد و تا امروز خبری از او نداریم. یعنی از همان اوایل جنگ با عوارض آن درگیر شدیم، از سال ۱۳۶۱ در موشک‌باران‌ها بسیاری از همسایه‌ها آسیب مالی و جانی دیدند و تعداد زیادی از همسایگان و دوستان در طول جنگ شهید شدند لذا جنگ با زندگی همه ما عجین شده بود؛ در کنار این مسائل عزم راسخ و اراده قوی مردم بسیار به چشم می‌آمد.

** مدیریت عقبه جنگ توسط بانوان

در دوران جنگ، خانه ما کانون گرد هم آمدن مردم بود تا برای پشتیبانی از جبهه هر کاری از دستشان برمی‌آمد انجام دهند. از بسته‌بندی موارد غذایی و ساخت و بسته‌بندی و ارسال شربت گرفته تا انجام امور خیاطی به سرپرستی مرحوم مادرم که خیاطی بلد بود، همه اینها در خانه ما انجام می‌شد تا به دست رزمندگان برسد، اینها حداقل کارهایی بود که از دست امثال ما برمی‌آمد، حتی من و دوستانم بعد از مدرسه به آنها می‌پیوستیم و در پیشبرد امور کمک می‌دادیم تا سهمی ولو اندک در تقویت جبهه داشته باشیم.

روال زندگی ما در شرایط جنگی اینگونه بود تا اینکه در سال ۱۳۶۵ با شهید «علی چیت‌سازیان» ازدواج کردم. شهید چیت‌سازیان آن موقع فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) در همدان بود که ما این مساله را بعدا متوجه شدیم. ایشان در اوایل آشنایی خودشان را یک بسیجی ساده معرفی کرده بودند. قبل و بعد از ازدواج حال و هوای زندگی ما کاملا آمیخته با جنگ بود به طوری‌که بعد از ازدواج هم همواره سعی داشتم در کنار همسرم باشم تا برای حضور در جبهه دلگرم باشد، لذا چند ماهی را که همسرم به دزفول اعزام شده بود، همراهش رفتم و آنجا زیر موشک‌باران‌های آن شهر مقاوم زندگی کردیم.

نیمه دوم سال ۱۳۶۵ قبل از عملیات والفجر ۸ خیلی شهر دزفول مورد موشکباران قرار گرفت؛ همان زمان اصلاحی باب شده بود که صدام در کوچه‌های ۴ متری، موشک‌های ۹ متری می‌زند و همان زمان بود که ما برای انجام وظایف شهید چیت‌سازیان با هم به دزفول رفتیم.

به عنوان یک دختر کم سن و سال واهمه نداشتید از حضور در شهری که اینچنین موشک‌باران می‌شد؟

با توجه به اینکه پیش از آن با زندگی در شرایط جنگی و دیدن سختی‌های جنگ و شهدای بسیاری که در شهر می‌دیدیم، بیگانه با آن فضا نبودم؛ البته آن زمان ۱۸ سال داشتم و بیشتر از قبل متوجه وضعیت می‌شدم و حضور عینی در جنگ داشتم لذا ترس نداشتم و هر لحظه آمادگی شنیدن خبر شهادت همسرم را داشتم چرا که هر روز و هر هفته عزیزان زیادی را در اطراف خود می‌دیدیم که شهید می‌شوند از دوستان و بستگان و همسایگان.

حضور در کنار مردم و دیدن تشییع پیکر شهدا خود به خود این روحیه را در ما ایجاد کرده بود که خون ما از بقیه رنگین‌تر نیست، از این‌رو برای هر اتفاقی آماده بودیم. در کوران آن سختی‌ها و داغ‌دیدن‌ها آنچه که بیش از همه به مردم روحیه می‌داد، تبلور همبستگی و یکدل بودن مردم بود که فضای خاصی به کشور بخشیده بود. این یک‌رنگی و یک‌دلی مردم اتفاق شگرفی بود که بسیاری از مشکلات را تحت‌الشعاع قرار می‌داد. حضور بانوان و سالخوردگان در حمایت از پشت جبهه خود از زیبایی‌های آن برهه بود که در تاریخ به یادگار مانده است.

آن حال و هوا قدرت خاصی به دل‌هایمردم داده بود به طوری‌که با دست خالی حتی در مقابل دشمن قد علم کرده بودند و علی‌رغم حمایت ابرقدرت‌ها از صدام توانستند بر جنگ فائق آیند.

تحلیل مردمی از علت وقوع جنگ در آن برهه چه بود؟

وقایع و رخدادهای در آن زمان به قدری روشن و ملموس بود که خود مردم صاحب تحلیل بودند و به عینه می‌دیدند که دشمن برای ضربه زدن به حرکت مردمی و جدید ملت ایران و برای تغییر حکومت ناچار به حمله نظامی شده لذا با آگاهی سختی‌های جنگ را به جان و دل خریدند و ما هم در کنار همین مردم هر روز و هر ساعت منتظر شنیدن خبر شهادت بودیم، اما امیدی هم داشتیم که ممکن است اتفاقی نیفتد بالاخره از این تعداد رزمنده که در جنگ حضور دارند، همه که شهید نخواهند شد لذا در یک حالت خوف و رجایی بودیم که از خبر شهادتش هم باکی نداشتیم و تسلیم خواست و حکمت خدا بودیم و همین نگاه آرامش خاصی را برایمان به ارمغان آورده بود.

با توجه به فعالیت‌هایی که در حمایت از جبهه داشتید، زاویه نگاه شما به حضور بانوان در جنگ و تاثیر آنها بر این مقوله چیست؟

با بررسی تاریخ انقلاب اسلامی و به‌ویژه ایام دفاع مقدس، نقش زنان به وضوح پیداست هرچند کم به آن پرداخته شده است. بنده به عنوان یک فعال در دوره جنگ، به چشم زحمات و حمایت‌های آنان از جنگ را دیده‌ام. حضور جدی و مطمئن رزمندگان در خط مقدم به واسطه راحتی خیال آنان از پشت جبهه بوده است، که اگر رشادت و ایثار زنان در حمایت بی‌شائبه از مردان جامعه برای اداره جنگ نبود، قطعا کمیت اداره جنگ لنگ می‌شد و مسیر پیروزی آن‌طور که باید پیش نمی‌رفت.

اینکه می‌گویند اگر مردی موفق شده به دلیل پشتیبانی یک زن از وی بوده، حرف بی‌راهی نیست. استقامت مادران، ایثار همسران در مدیریت زندگی و اداره امور فرزندان آن هم با آن امکانات کمی که در آن دوره بود و تازه عوارض ناخواسته و طبیعی انقلاب شدن نیز بر زندگی‌ها چیره شده بود، گوشه‌ای از ایثار بانوان در دفاع مقدس است. شرایط زندگی در آن زمان خیلی سخت بود، آب و برق و گاز به صورت همگانی و به راحتی در دسترس همه نبود، زمستان‌ها به سختی گذران می‌شد و همسران رزمندگان با توجه به عدم حضور شوهران‌شان، باید سختی تهیه مایحتاج زندگی را خود به دوش می‌کشیدند این سختی‌ها البته جدای از عدم حضور همسر و پدر خانواده بود که خود به تنهایی بار بزرگی روی دوش خانواده و بانوان بود.

با شهید چیت‌سازیان چگونه آشنا شدید؟

آشنایی ما بسیار سنتی و از طریق بانوانی بود که در خانه مادرم برای کمک به جبهه جمع می‌شدند. با توجه به شرایط جنگی آن موقع و مسئولیت‌های ایشان و از طرفی دغدغه‌های خودم و خانواده برای کمک به جبهه، خیلی زمان کوتاهی را برای آشنایی داشتیم و نهایتا عقد کردیم و در دوران عقد نیز ایشان بیشتر در جبهه بودند و هر از گاهی سری می‌زدند که بعد از مدت کوتاهی هم ازدواج کرده و به خانه خودمان رفتیم.

زندگی مشترک ما هم کوتاه بود، اما برکت زندگی‌مان زیاد بود. از این زندگی کوتاه یک پسر از شهید چیت‌سازیان برایم به یادگار مانده است. البته خاطراتم از آن برهه کوتاه زندگی مشترک در کتابی به نام «گلستان یازدهم» به چاپ رسیده و مورد توجه رهبر معظم انقلاب نیز قرار گرفته و تقریظی بر آن نوشته‌اند. البته کتاب دیگری به نام «دلیل» که شامل خاطرات کوتاه همرزمان شهید چیت‌سازیان است نیز چاپ شده است. بعد از تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی بر «گلستان یازدهم» در سال ۱۳۹۵، دقیقا پس از ۳۰ سال آشنایی من و شهید چیت‌سازیان، توفیق یافتم تا به واسطه این کتاب، خدمت معظم‌له برسیم و آن دیدار یکی از خاطرات شیرین من از ثمره زندگی با شهید چیت‌سازیان است.

در آن دیدار حضرت آقا فرمودند وقتی کتاب را می‌خواندم احساس می‌کردم من هم در بیمارستانی هستم که فرزند شما داشت متولد می‌شد و فرمودند افتخار می‌کنم به والدین شما ... این فرمایشات رهبری برای ما خیلی مهم و اثرگذار بود. ایشان با رویی گشاده، بشاش و پدرانه فرزندم را در آغوش گرفتند و مورد تفقد قرار دادند. این‌ افتخارات ثمره زندگی با شهید است.

از روحیات و خصوصیات شهید چیت‌سازیان خاطره‌ای دارید برایمان بگویید؟

شهید چیت‌سازیان روحیات خاصی داشت، اگر بخواهم در یک جمله توصیف کنم، باید بگویم روحیات ایشان «غریب و آشنا» بود؛ آشناست به این مضمون که خیلی از خانواده شهدا از آن دست روحیات را بیان می‌کنند (در اغلب شهدا این روحیات وجود داشت) و غریب به این معناست که در این دوره و زمانه غریب است؛ ایشان و اغلب شهدا با رفتار عادی روزانه خود محبوب شدند یعنی خوب بودن برای آنها یک رویه بود و شهید چیت‌سازیان نیز از این دست افراد بود که رفتارش با توصیفی که خانواده شهدا و مرتبطین با ایشان هم بیان کرده‌اند، اساسا رفتاری نیکو بود.

شهید چیت‌سازیان علاوه بر اینکه به حسب ظاهر وضو داشت، اما آنچه که در رفتارش عینیت یافت، طهارت باطنی و حقیقی او برای انجام کارهایش بود؛ این خصیصه به وضوح در رفتار و سکنات وی جلوه داشت و اینکه هر کاری را آغاز می‌کرد سعی داشت تا طهارت باطنی خود را هم برای انجام آن کار حفظ کند. در سلوک شخصی برای مال دنیا اهمیتی قائل نبود، برخلاف امروزه که اغلب افراد برای تجملات دنیایی دست و پا می‌زنند و خود را به زحمت می‌اندازند، ایشان در این امور بی‌اعتنا بود و دلبستگی پیدا نمی‌کرد، از همان دستمزد کمی هم که آن دوره دریافت می‌کرد، بخشی را به رفع نیاز نیازمندان اختصاص می‌داد و از این مسائل غافل نبود و صرفا برای رتق و فتق امور روزانه خود خرج داشت و دنبال اضافات زندگی دنیایی نبود.

از طرفی ایشان خیلی مدیریت قوی داشت و با توکل بر خدا به عنوان یک اصل، کارهایش را با برنامه‌ریزی و روی اصول پیش می‌برد. همرزمانش خاطره‌ای را از او برایم گفته‌اند که برای قفل کردن یک معبر راه بسیار طولانی را طی کرده بودند و برای این کار تا حدودی باید در قلمرو دشمن وارد می‌شدند تا عملیات بتواند انجام شود. شهید چیت‌سازیان گویا یک بار قبل از اعزام تیم به آن محل رفته و مقدماتی را هم محیا کرده بود و شب قبل از عملیات لازم بود دوباره اعزام صورت گیرد، گویا تیم اعزامی دو سه بار می‌روند و نمی‌توانند کار را پیش ببرند، شهید به آنها می‌گوید در این زمینه توکل نداشتید والا نباید کار زمین می‌ماند. دفعه سوم که تیم بازمی‌گردد دست پر می‌آیند و ایشان می‌گویند که هر جا توکل حقیقی باشد، کار پیش می‌رود.

شب عروسی وقتی خانواده‌هایمان ما را بدرقه کردند تا دم در ماشین عروس که یک پیکان ساده متعلق به دوست شهید چیت‌سازیان بود، دیدم شهید فاصله از داخل خانه تا ماشین را زمزمه می‌کند و بعد از ورود به خانه خودمان هم در حال زمزمه بود. کنارش رفتم و دقت کردم دیدم مدام می‌گوید «خدا شکرت». برای اطمینان گفتم چه می‌گویی گفت خدا را شکر می‌کنم که موجبات زندگی‌ام و آشنایی با شما را برایم فراهم کرد. در تمام لحظاتش تلاش داشت خدا را شاکر باشد و از او یاد کند؛ این رفتارها برای من همیشه یک درس بود.

وقتی هم که برای شناسایی یک معبر قبل از عملیات نصر ۸ اعزام بودند و توسط یک مین به شهادت رسیدند، بسیاری دل‌ها شکسته و خانواده‌های زیادی عزادار شدند. چراکه یکی از کارهای اصلی ایشان که بعدا ما متوجه شدیم، سرکشی مرتب و منظم به خانواده شهدا بود. حتی به دورترین نقاط هم سر می‌زد و این خانواده‌ها در شهادت ایشان می‌گفتند ما دوباره داغدار شدیم. استان همدان برای شهادت ایشان دو روز تعطیل و یک هفته هم عزای عمومی شد و جالب است که سه روز هم بعثی‌ها برای شهادت ایشان جشن گرفتند.

دو همرزم شهید که همراهش بودند برای ما گفتند که وقتی به حوالی معبر مورد نظر رسیدیم، شهید چیت‌سازیان می‌گفت چقدر بوی عطر خوبی در این منطقه پیچیده است، که تا به حال این رایحه را استشمام نکرده بودم، در حالی که همراهان او این بوی خوش را استشمام نمی‌کردند.

مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.