۱۰ بازی واقعگرایانه که شکست خوردند
گیمفا . ۱۴۰۳/۹/۵، ۲۰:۵۷
گاهی اوقات تنها نقطه قوت یک بازی، فیزیک یا گرافیک واقعگرایانهاش است. در این بازی به ۱۰ بازی واقعگرایانه شکست خورده اشاره خواهیم کرد.
چندی پیش در مقالهای به 10 بازی با گیمپلی عالی و داستان ضعیف پرداختم. در آن مقاله توضیح دادم که گاهی یک جنبه از بازی به قدری قدرتمند است که نمیتوان به راحتی کل آن بازی را بیخیال شد، اما جنبههای دیگرش تعریفی ندارند! در این مقاله نیز تصمیم گرفتم به ۱۰ بازی بپردازم که فیزیک آنها نسبت به زمانشان خوب و واقعگرایانه بوده، اما کیفیت کلیشان چندان چنگی به دل نمیزند.
در این مقاله بازیهایی خواهید دید که شاید لزوماً گرافیک آنها خیلی چشمگیر نباشد و یا اصلاً سبک گرافیکی آنها واقعگرایانه (Realistic) نباشد، اما فیزیک آنها بسیار عالی کار شده باشد. در کنار این بازیها، عناوینی خواهد بود که در زمان عرضه، به دلیل کیفیت گرافیکیشان همه را انگشت به دهان گذاشتهاند. خلاصه واقعگرایی ابعاد مختلفی دارد که شامل فیزیک، گرافیک یا هردو مورد میشود. پس بدون معطلی بیشتر بپردازیم به مقاله و این ۱۰ بازی را از زیر نظر بگذرانیم.
۱۰- Need for Speed: Payback
Need for Speed Payback در زمان عرضه با وعدهای بزرگ آمد: یک داستان جذاب سینمایی، جهان باز پرجنبوجوش، و گرافیکی واقعگرایانه که نفسها را بند بیاورد. جلوههای بصری بازی بدون شک از نقاط قوت آن بودند؛ از نورپردازیهای بینقص گرفته تا طراحی دقیق ماشینها، همه چیز نمایشی چشمگیر از قدرت بصری نسل خود بود. اما وقتی نوبت به تجربه گیمپلی رسید، این بازی به وضوح نشان داد که تنها گرافیک زیبا نمیتواند یک عنوان عالی بسازد. روایت داستانی بازی، پر از کلیشهها و شخصیتهای سطحی بود که نتوانست حس هیجان و ارتباط لازم را به بازیکنان منتقل کند.
بزرگترین مشکل Payback در سیستم لوتباکسها و پیشرفت مبتنی بر شانس بود که به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. بازیکنان مجبور بودند برای ارتقای ماشینهای خود، به یک سیستم نامنصفانه متکی باشند که بیشتر شبیه به بازیهای موبایلی بود تا یک عنوان AAA. این مسئله، همراه با مأموریتهای تکراری و عدم تنوع در گیمپلی، تجربه کلی بازی را خستهکننده و ناامیدکننده کرد. با وجود گرافیک چشمنواز و فیزیک واقعگرایانه خودروها، Need for Speed Payback نتوانست به انتظارات طرفداران وفادار سری پاسخ دهد و به یکی از ضعیفترین عناوین این مجموعه تبدیل شد.
۹- Metal Gear Survive
Metal Gear Survive تلاش کرد از میراث پرافتخار سری Metal Gear بهرهبرداری کند، اما نتیجه چیزی جز ناامیدی نبود. بازی با گرافیکی واقعگرایانه و فضاسازیهای زیبا توانست در نگاه اول جلب توجه کند. طراحی دقیق محیطها، جزئیات دشمنان، و نورپردازی مناسب به خوبی نشان میداد که تیم سازنده وقت زیادی برای جنبههای بصری صرف کرده است. اما متأسفانه، این جلوههای ظاهری نتوانستند کمبودهای جدی در دیگر جنبههای بازی را پوشش دهند. داستانی کمرمق و بیارتباط با هویت اصلی سری Metal Gear، اولین چیزی بود که طرفداران قدیمی را دلسرد کرد.
گیمپلی Metal Gear Survive نیز به شکلی آزاردهنده تکراری و خستهکننده بود. سیستم بقا که روی جمعآوری منابع و ساختوساز تمرکز داشت، به دلیل طراحی ضعیف و عدم تنوع در مأموریتها، بیشتر شبیه به کار اجباری بود تا یک تجربه سرگرمکننده. علاوه بر این، وجود میکروترنزکشنها حتی برای موارد ابتدایی مانند داشتن چند ذخیره مختلف، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. Metal Gear Survive با وجود گرافیک خوب و فیزیک واقعگرایانه، نه تنها نتوانست انتظارات را برآورده کند، بلکه میراث این سری محبوب را خدشهدار کرد و به یکی از نقاط تاریک تاریخ این مجموعه تبدیل شد.
۸- RIDE 4
RIDE 4 به عنوان یک شبیهساز موتورسیکلت با هدف ارائه تجربهای واقعگرایانه پا به میدان گذاشت. گرافیک بازی بهطور شگفتانگیزی خیرهکننده بود و جزئیات محیطها، طراحی دقیق موتورها، و افکتهای آبوهوایی پویا توجه بسیاری را جلب کرد. فیزیک بازی نیز از نقاط قوت آن بود؛ کنترل موتورها با توجه به وزن، سرعت، و شرایط جاده طراحی شده بود و یک حس واقعی از سواری ارائه میداد. اما این تمرکز بر واقعگرایی باعث شد که تجربه بازی برای بسیاری از کاربران، بهویژه افراد غیرحرفهای، بهشدت چالشبرانگیز و حتی خستهکننده شود.
بزرگترین ضعف RIDE 4 در ارائه تجربهای متوازن بود. کنترلهای سخت و سیستم هدایت بیش از حد دقیق، بسیاری از بازیکنان را از لذت بردن باز میداشت. علاوه بر این، بازی فاقد تنوع کافی در محتوای گیمپلی و حالتهای مختلف بود، که باعث شد طول عمر آن به سرعت کاهش یابد. بازیکنان انتظار داشتند که علاوه بر شبیهسازی دقیق، از یک تجربه سرگرمکننده نیز بهرهمند شوند، اما بازی بیشتر شبیه به یک آزمون مهارت و صبر بود تا یک عنوان لذتبخش. با وجود گرافیک واقعگرایانه و فیزیک تحسینبرانگیز، RIDE 4 نتوانست به یک بازی موفق تبدیل شود و بیشتر به عنوان تجربهای برای مخاطبان خاص باقی ماند.
۷- Battlefield V
Battlefield V یکی از عناوین بلندپروازانه سری بود که با گرافیکی خیرهکننده و جلوههای بصری بینقص، نگاهها را به خود جلب کرد. طراحی محیطهای جنگی، نورپردازی پویا، و تخریبپذیری فوقالعاده جزئیات، تجربهای بصری واقعگرایانه و چشمگیر ارائه داد. این بازی همچنین با فیزیک پیشرفته خود، حس طبیعیتری از حرکت و مبارزه را به نمایش گذاشت. از تفنگهای واقعی گرفته تا طراحی دقیق وسایل نقلیه، همه چیز با هدف خلق یک شبیهسازی جنگی دقیق انجام شده بود. اما بهرغم این تلاشها، Battlefield V در ارائه یک تجربه کامل و رضایتبخش به مشکل برخورد کرد.
یکی از نقاط ضعف بزرگ بازی، روایت داستانی ضعیف و عدم انسجام بخش تکنفره آن بود. کمپین “War Stories” با وجود ایدههای خوب، فاقد عمق و جذابیت بود و نتوانست بازیکنان را درگیر کند. از طرف دیگر، بخش چندنفره، علیرغم مکانیکهای قوی، به دلیل مشکلاتی مانند کمبود محتوا در زمان عرضه، سیستم پیشرفت نامتوازن، و پشتیبانی ناکافی از جانب سازندگان، نتوانست طرفداران را راضی نگه دارد. Battlefield V با گرافیک و فیزیک واقعگرایانه خود پتانسیل تبدیل شدن به یک شاهکار را داشت، اما ضعف در ارائه محتوا و مشکلات طراحی باعث شد این بازی به یکی از عناوین بحثبرانگیز این سری تبدیل شود.
۶- Crysis 3
Crysis 3 در زمان انتشار به عنوان یکی از پیشرفتهترین بازیهای گرافیکی زمان خود شناخته شد و قدرت بصری آن حتی برای نمایش قابلیتهای سختافزارهای جدید مورد استفاده قرار میگرفت. طراحی محیطهای وسیع و پرجزئیات، از جنگلهای سرسبز گرفته تا مناطق شهری ویرانشده، به قدری چشمگیر بود که بازیکنان را در نگاه اول مبهوت میکرد. فناوری پیشرفته CryEngine 3 در این بازی به کار گرفته شد تا کوچکترین جزئیات را با دقت بالا به نمایش بگذارد. اما زیر این لایه درخشان از گرافیک، بازی نتوانست تجربهای متوازن و عمیق ارائه دهد.
داستان Crysis 3، علیرغم پتانسیل بالای دنیای علمی-تخیلیاش، سطحی و فاقد جذابیت بود. شخصیتها عمق کافی نداشتند و روایت کلی داستان نتوانست ارتباط احساسی قدرتمندی با بازیکنان برقرار کند. گیمپلی نیز به رغم امکانات زیاد مانند استفاده از نانوسوئیت و سلاحهای مدرن، تکراری و فاقد نوآوری بود. مأموریتها حس تنوع نداشتند و بیشتر به یک فرمول مشخص پایبند بودند. با وجود گرافیک خیرهکننده و جلوههای صوتی فوقالعاده، Crysis 3 بیشتر شبیه به یک نمایش تکنولوژی بود تا یک تجربه کامل و بهیادماندنی، و به همین دلیل نتوانست انتظارات بالای طرفداران را برآورده کند.
۵- Anthem
Anthem با تبلیغات گسترده و وعدههایی بلندپروازانه معرفی شد. گرافیک بازی، از طراحی چشمگیر محیطهای وسیع و متنوع تا افکتهای نورپردازی و جزئیات دقیق جتپکها، به شدت تحسین شد. تجربه پرواز و گشتوگذار در دنیایی علمی-تخیلی، حس آزادی و هیجان خاصی به بازیکنان میداد و سیستم مبارزات بازی نیز در نگاه اول هیجانانگیز به نظر میرسید. اما وقتی از لایههای بصری بازی عبور میکردید، مشکلات عمیقتر نمایان میشدند. Anthem نه تنها نتوانست انتظارات را برآورده کند، بلکه تبدیل به نمونهای از شکستهای بزرگ در تاریخ بازیهای سرویسمحور شد.
یکی از اصلیترین ضعفهای Anthem در طراحی محتوای بازی بود. مأموریتها به شدت تکراری و فاقد نوآوری بودند و داستان سطحی بازی نتوانست بازیکنان را درگیر کند. علاوه بر این، مشکلات فنی متعدد، مانند باگها و اختلالات سرور، تجربه کلی بازی را ناخوشایند کرد. Anthem به جای یک دنیای پویا و پر از محتوا، حس خالی و ناقصی را به بازیکنان منتقل میکرد. سیستم پیشرفت بازی نیز فاقد پاداشدهی مناسب بود و نتوانست انگیزه کافی برای ادامه بازی فراهم کند. با وجود گرافیک خیرهکننده و فیزیک واقعگرایانه، Anthem نشان داد که تنها داشتن جلوههای بصری جذاب برای موفقیت یک بازی کافی نیست.
۴- Watch Dogs: Legion
Watch Dogs Legion با وعدهی ایجاد یک تجربه بیسابقه در دنیای بازیهای جهانباز معرفی شد؛ قابلیتی که به بازیکنان اجازه میداد هر شخصیت درون بازی را به عضو گروه خود تبدیل کنند. این ایده جذاب با گرافیکی واقعگرایانه همراه بود که طراحی دقیق لندن آیندهنگر، نورپردازی پویا، و مدلسازی باکیفیت شخصیتها را در بر میگرفت. محیطهای شلوغ و پرجزئیات شهر لندن حس زنده بودن را به بازیکن منتقل میکرد، و جلوههای بصری بازی به وضوح قدرت کنسولهای نسل جدید را به نمایش میگذاشت. اما این زیباییهای ظاهری نتوانستند مشکلات عمیق گیمپلی و داستانی را جبران کنند.
اصلیترین مشکل Watch Dogs Legion در مکانیکهای گیمپلی بود که به جای ارائه آزادی و تنوع، تبدیل به تجربهای تکراری و خستهکننده شد. قابلیت کنترل هر شخصیت، اگرچه در ابتدا هیجانانگیز بود، اما به سرعت مشخص شد که شخصیتها عمق لازم برای ایجاد یک داستان جذاب یا تعاملات احساسی را ندارند. روایت داستانی بازی به دلیل تمرکز بر این سیستم گسترده، انسجام خود را از دست داد و شخصیتهای بیهویت نتوانستند بازیکنان را درگیر کنند. همچنین، مأموریتهای بازی به شدت تکراری بودند و خلاقیت کافی در طراحی نداشتند. Watch Dogs Legion با وجود گرافیک عالی و یک ایده جذاب، نشان داد که بلندپروازیهای فنی و بصری بدون اجرای درست نمیتوانند یک تجربه موفق خلق کنند.
۳- Call of Duty: Ghosts
Call of Duty: Ghosts با هدف گسترش مرزهای این فرنچایز محبوب پا به میدان گذاشت و گرافیکی خیرهکننده را به نمایش گذاشت. طراحی دقیق محیطها، از شهرهای جنگزده گرفته تا فضاهای زیر آب، همراه با افکتهای نورپردازی واقعگرایانه و انیمیشنهای روان، تجربهای بصری چشمگیر ارائه میداد. فیزیک بازی نیز پیشرفته بود؛ بهویژه در صحنههای تخریب ساختمانها یا جزئیات مرتبط با شرایط محیطی مانند آب و شن، که حس واقعگرایی را تقویت میکرد. اما با وجود این کیفیت بصری و فیزیک قوی، Ghosts نتوانست انتظارات بالای طرفداران را برآورده کند.
بزرگترین نقطه ضعف Ghosts داستانی سطحی و کلیشهای بود که نه تنها در مقایسه با نسخههای قبلی این سری کمرمق به نظر میرسید، بلکه ارتباط احساسی کافی را با بازیکنان برقرار نمیکرد. شخصیتهای بیاثر و روایتی پیشبینیپذیر باعث شد که کمپین تکنفره بازی جذابیت چندانی نداشته باشد. در بخش چندنفره نیز، نوآوریها حداقلی بودند و طراحی نقشهها و مکانیکهای گیمپلی حس تازهای به بازی اضافه نکرد. Ghosts با وجود گرافیک واقعگرایانه و استانداردهای بالای تولید، بیشتر به عنوان یک قدم رو به عقب در این سری شناخته شد و در حافظه طرفداران به عنوان یکی از کماثرترین نسخههای Call of Duty باقی مانده است.
۲- Sniper Ghost Warrior 3
Sniper Ghost Warrior 3 با گرافیکی واقعگرایانه و طراحی محیطهای وسیع وارد میدان شد، جایی که بازیکنان میتوانستند به عنوان یک تکتیرانداز حرفهای در محیطهای جنگی متنوع از جمله کوهستانها و جنگلها، به دنبال هدفهای خود بگردند. جزئیات محیطی و افکتهای بصری در بازی، از جمله نورپردازی و مدلسازی دقیق شخصیتها، بهطور قابل توجهی چشمگیر بودند. حرکت آزادانه در دنیای باز بازی نیز به بازیکنان این امکان را میداد که انتخابهای استراتژیک مختلفی برای دستیابی به اهداف خود داشته باشند. با این حال، این جلوههای بصری و طراحی دقیق نتوانستند مشکلات بزرگ گیمپلی را پنهان کنند.
بزرگترین ضعف Sniper Ghost Warrior 3 در طراحی مأموریتها و سیستم پیشرفت آن بود. مأموریتهای تکراری و فاقد تنوع، به شدت تجربه بازی را محدود کردند. گیمپلی بازی بهویژه در مبارزات نزدیک و هنگام تغییر مکان در محیطهای شلوغ، بهشدت خستهکننده و ناکارآمد به نظر میرسید. همچنین، هوش مصنوعی دشمنان به شدت ضعیف بود و این موضوع باعث میشد که بازی در بسیاری از مواقع غیرچالشبرانگیز و بیروح به نظر برسد. با وجود گرافیک خوب و طراحی دقیق محیطها، Sniper Ghost Warrior 3 نتوانست تجربهای جذاب و پایدار برای بازیکنان ایجاد کند و به یکی از عناوین فراموششده در ژانر تیراندازی تبدیل شد.
۱- The Order: 1886
The Order: 1886 با گرافیکی بینظیر و دنیای steampunk جذاب خود توانست نگاهها را جلب کند. طراحی محیطهای Victorian-era لندن، شخصیتهای دقیق و مدلسازی شده و جلوههای ویژه عالی، تجربهای بصری فوقالعاده به بازی افزود. با نورپردازی پیچیده و جزئیات متعددی که هر گوشه از دنیای بازی را پر کرده بود، این بازی بهطور قطع یکی از زیباترین عناوین نسل خود به شمار میرفت. افکتهای صوتی و سینمایی نیز بهاندازه کافی برای غوطهور کردن بازیکن در دنیای بازی تأثیرگذار بودند. اما این زیباییهای بصری نتوانستند مشکلات جدی گیمپلی را جبران کنند.
بزرگترین نقطه ضعف The Order: 1886 کمبود تنوع در گیمپلی و طول کوتاه داستان بود. با اینکه بازی از نظر گرافیکی بسیار چشمگیر بود، اما بیشتر به عنوان یک تجربه سینمایی به نظر میرسید تا یک بازی ویدیویی کامل. مأموریتها به شدت تکراری و مبتنی بر راهروهای محدود بودند و تنوع مبارزات به سرعت کاهش مییافت. علاوه بر این، داستان جذاب و مبتنی بر دنیای استیمپانک، به دلیل خطی بودن و عدم عمق در شخصیتها، نتوانست ارتباط عاطفی کافی با بازیکنان برقرار کند. با وجود طراحی هنری و گرافیک عالی، The Order: 1886 به عنوان یک بازی با پتانسیل بزرگ، بهدلیل مشکلات گیمپلی، نتوانست به یک تجربه کامل تبدیل شود.
نظر شما چیست؟ به نظر شما کدام بازیها میتوانستند در این لیست باشند؟ در بخش نظرات منتظر شماییم.
اخبار مشابه
نقدها و نمرات بازی STALKER 2 منتشر شدند
گیمفا . ۵ روز پیش
نقد و بررسی بازی Lego Horizon Adventures
گیمفا . ۵ روز پیش
نقد و بررسی بازی Metal Slug Tactics
گیمفا . ۹ روز پیش