نقد و بررسی فیلم The Apprentice؛ ترامپ نمایشگر نظام سرمایهداری؟
گیمفا . ۱۴۰۳/۹/۶، ۱۰:۰۰
در تاریخ آمریکای شمالی بویژه بخشی که امروزه تحت عنوان ایالات متحده آمریکا شناخته میشود، مهاجران اروپایی که در قرن شانزدهم عمدتاً از اسپانیا، فرانسه و انگلیس آمده بودند، بدون توجه به حقوق و حاکمیت مردمان بومی با سابقه هزاران سال سکونت، مدعی تصاحب زمین و منابع آمریکای شمالی برای خود شدند. که در ادامه به کشورگشایی و استعمارگری در سراسر جهان از آمریکای لاتین و آفریقا گرفته تا جنوب آسیا و خاورمیانه منجر شده است.
از قرن هفدهم میلادی نیز، میلیونها آفریقایی به زنجیر کشیده شده و به اجبار به قاره آمریکا منتقل شدند؛ و در آنجا با رفتارهای غیرانسانی و کار اجباری در مزارع و صنایع دیگر روبرو شدند. بردهداری در ایالات متحده ریشه در نظامی مبتنی بر برتری نژاد سفید و سلسله مراتب نژادی داشت، به طوری که آفریقاییهای برده از حقوق اولیه انسانی خود محروم بوده و با سوءاستفادههای مختلف روبرو میشدند. این موضوع سرآغاز میراث تاریخی از رابطهای بغرنج و بیرحمانه بین دولت یا صاحبان قدرت و گروههای مختلف مردمی اعم از بومیان سرخپوست، سیاهپوستان و اقلیتهای نژادی دیگر بود، که در معرض استعمار، خشونت، ظلم، به حاشیه راندن و نسلکشی سیستماتیک قرار میگرفتند.
دو رویکرد تاریخی که از سفیدپوستان مهاجر ذکر شد، یعنی تمامیتخواهی یا امپریالیسم و برتری نژادی یا نژادپرستی، جزء حیاتی هویت آمریکا است و همچنان گفتمان اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی معاصر در این سرزمین را تشکیل میدهد. در همین بستر، سیستمی به نام نظام سرمایهداری یا “کاپیتالیسم” متولد شد. در نظام سرمایهداری، افراد یا کسبوکارهای خصوصی مالکیت و کنترل ابزارهای تولید، توزیع و مبادله کالاها و خدمات را بر عهده دارند. این نظام از ویژگیهایی همچون بازار آزاد، رقابت و کسب درآمد، با حداقل دخالت دولت برخوردار است.
سرمایهداری به مرور به عنوان نیروی محرکهی رشد اقتصادی بسیاری از کشورهای جهان شناخته شد. با این حال، این نظام همواره به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است، چراکه نابرابری سیستماتیک را تداوم بخشیده، فقر را تشدید کرده و تخریب محیط زیست را افزایش میدهد. به عبارتی سرمایهداری از قدرتمندان حمایت میکند و ضعیفان را خرد میکند. تمایل این نظام به ایجاد نابرابریهای اقتصادی گسترده، موجب افزایش شکاف طبقاتی بین ثروتمندان و فقرا میشود. این تمرکز ثروت، به ثروتمندان اجازه میدهد تا بر نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اعمال نفوذ کنند، قدرت و امتیاز خود را حفظ کنند و در عین حال فقرا و طبقه کارگر را به حاشیه ببرند.
از عواقب حاکمیت نظام سرمایهداری، الگوی مریض گونهای از چرخهی رشد و رکود اقتصادی است. این الگو به عنوان چرخه رونق و رکود نیز شناخته میشود. یعنی در دورههایی رونق برقرار است، نیاز به نیروی کار وجود دارد، کسبوکارها گسترش و سود افزایش مییابد. پس از این دوره، در نهایت بازار اشباع میشود و به دورهی رکود اقتصادی منجر میشود. این رکودها اغلب به از دست دادن گسترده شغل، بیخانمانی و سایر اشکال ناامنی اقتصادی منتهی میشوند، که طبقات متوسط، کارگر و فقرا بیشتر از همه تحتتأثیر آن قرار میگیرند.
نفوذ فرهنگ سرمایهداری، به مرور رقابتی بیرحمانه را در جامعه آمریکا نهادینه کرد که موجب رشد چشمگیر فردگرایی و کمرنگی جمعگرایی شد. ریشههای فردگرایی در جامعه آمریکا که به اصول بنیادین آزادی، خودمختاری و مسئولیت شخصی این کشور برمیگردد، قطعاً به روحیه کارآفرینی و نوآوری این کشور کمک کرده است. با این حال، با گذشت زمان، فرهنگ سرمایهداری آن را به یک وسواس ناسالم در موفقیت شخصی تبدیل کرده است، که اغلب به قیمت نابودکردن دیگران تمام میشود. در واقع خانوادههای آمریکایی، بخصوص مهاجرانی که در سدههای بعدی از اروپا به این سرزمین پا گذاشتند، از فرهنگ سرمایهداری آموختند که اگر میخواهند در چنین جامعهای دوام بیاورند و گرفتار عواقب رکود اقتصادی نشوند، باید به هر قیمتی که شده در میان طبقات بالای جامعه جایگاهی کسب کنند، تا از چتر حمایتی حلقههای قدرت شامل سرمایهداران و دولت برخوردار شوند؛ و در این مسیر هدف وسیله را توجیه میکند. ایالات متحده از این طریق، شاهد ظهور بسیاری از خانوادههای قدرتمند و تأثیرگذار بوده است. برخی از مشهورترین این نامها عبارتند از: خانوادههای بِرِن، مرداک، وندربیلت و…
خانواده ترامپ نیز، با ثروت و نفوذشان که ریشه در توسعه املاک و مستغلات دارد، به نامی برجسته در جامعه آمریکا به ویژه با به ثروت و قدرت رسیدن دونالد ترامپ بعنوان تاجر و بعدها در مقام ریاستجمهوری، تبدیل شده است. تاریخچه خانواده ترامپ در آمریکا به اواسط قرن نوزدهم که پدربزرگ او از آلمان مهاجرت کرده بود، برمیگردد. زمانی که به ایالات متحده مهاجرت کردند، این خانواده به قدرتی که اکنون دارند، دست نیافته بودند. صعود آنها به قدرت طی زمان و در طول چندین نسل اتفاق افتاد و با دونالد به اوج خود رسید. این مقدمهی طولانی به بهانهی اکران اخیر فیلم کارآموز “The Apprentice” محصول سال ۲۰۲۴ انجام گرفت که در ادامه به نقد آن میپردازیم:
“The Apprentice” به کارگردانی علی عباسی و نویسندگی گابریل شرمن، محصول مشترک کانادا، دانمارک، ایرلند و آمریکاست. این فیلم جنجالی به بررسی رابطه بین دونالد ترامپ جوان و وکیلی بدنام به اسم روی کوهن در جایگاه مربیاش میپردازد. وقایع فیلم که در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی اتفاق میافتد، سالهای شکلگیری دوران حرفهای دونالد ترامپ به عنوان یک سرمایهدار املاک و مستغلات در شهر نیویورک را بررسی میکند. با حضور ستارگانی چون سباستین استن در نقش ترامپ و جرمی استرانگ در نقش کوهن، “The Apprentice” تلاش جالبی، هرچند ناقص، برای درک ریشههای یکی از بحثبرانگیزترین چهرههای تاریخ آمریکا است.
“The Apprentice” انتقاد تند و تیزی بر تأثیر فسادانگیز قدرت و ثروت ارائه میدهد، و صعود دونالد ترامپ را از یک تاجر جوان و جاهطلب در نیویورک دهه ۱۹۷۰ تا شخصیت هولناکی که بعدها تبدیل شد، روایت میکند. این فیلم، ترامپ را به عنوان یک توسعهدهنده املاک و مستغلات به تصویر میکشد، که مشتاق است خود را در دنیای بیرحم تجارت نیویورک به شهرت برساند. محوریت فیلم بر رابطهی استاد-شاگردی بین دونالد ترامپ و روی کوهن استوار است. این رابطه به عنوان ابزار اصلی برای کاوش مضامین جاهطلبی، قدرت و سقوط اخلاقی عمل میکند. رابطه آنها با وجود اینکه عمیقاً تعاملی است اما بسیار در آینده ترامپ اثرگذار است. کوهن ترکیبی از قدرت، حیلهگری و بیپروایی را دربر دارد، و ترامپ میآموزد که از آنها الگوبرداری کند. تحت تعالیم روی کوهن، بعنوان وکیلی بیرحم و بیوجدان، ترامپ یاد میگیرد که از ثروت و نفوذ خود اغلب به قیمت نابودی دیگران، برای رسیدن به اهدافش استفاده کند. فیلم عنوان میکند که موفقیت ترامپ بر پایه فریب، بهرهکشی و تبعیض بنا شده است، و تلاش میکند که صعود او به قدرت را نشأت گرفته از فرهنگ گستردهتر طمع و فساد در جامعه آمریکا نشان دهد.
علی عباسی در “The Apprentice” به کاوش نگرانکنندهای از سالهای اولیه شکلگیری دونالد ترامپ کنونی میپردازد؛ و موضوعاتی مانند قدرتطلبی، جاهطلبی و بیاخلاقی را واکاوی میکند. از نظر اجتماعی، این فیلم به نقد امتیازات، ویژهخواریها و نابرابریهای سیستمی میپردازد و نشان میدهد که تمایل ترامپ به فریبکاری و تسلط، بازتابی از پویاییهای اجتماعی و سیاسی گستردهی جامعه در آن زمان است. از نظر فرهنگی، این فیلم به بررسی ظهور یک مدل موفقیت مبتنی بر شخصیت میپردازد، جایی که کاریزما و بیرحمی بر رعایت اخلاقیات سایه میاندازد. عباسی این موضوع را بسبب آموزههای روی کوهن(با بازی جرمی استرانگ)، مربی و مرشد ترامپ، و خروجی آموزهها را از طریق روابط ترامپ، از جمله شیوهی ازدواج او با ایوانا ترامپ، که کاملاً شبیه به معامله بر سر یک قرارداد است، و همچنین معاملات ملکی او، که بیانگر تمایل عمیق او به کسب اعتبار از طریق تسلط و مالکیت است، نشان میدهد. “The Apprentice” همچنین به موضوعاتی مانند نژادپرستی، طبقه اجتماعی و تبعیض جنسیتی میپردازد. مثلاً در ابتدای فیلم، شکایتی قانونی علیه خانواده ترامپ حول اتهامات تبعیض نژادی در اجاره املاک، به جریان میافتد. که با خدعههای کوهن راه به جایی نمیبرد. یا در مورد تصویرسازی رفتار ترامپ با زنان، در یک صحنه خاص و هولناک، ترامپ همسر اول خود، ایوانا، را در یک حمله وحشیانه مورد آزار جنسی قرار میدهد، و به این ترتیب نشان میدهد که مردانگی سمی و احساس حقبجانبی او چه عواقب زیانباری برای اطرافیانش به دنبال دارد(در ادامه در مورد ضرورت وجود این سکانس بیشتر توضیح خواهم داد). “The Apprentice” نشان میدهد که صعود ترامپ به قدرت با فرهنگ گستردهتر زنستیزی و مردسالاری تسهیل شده است، و رفتار او با زنان بازتابی از یک مشکل اجتماعی بزرگتر است.
کارگردانی عباسی با صحنههای شیک، مجلل، رنگارنگ و گاهاً سیاه و سفید، بخوبی فضای پرزرق و برق و البته بیرحم کسب و کار املاک نیویورک را نشان میدهد. سرعت فیلم بخصوص در نیمه دوم، بالاست و مخاطب را درگیر نگه میدارد تا پیچیدگیهای پویایی قدرت بین کوهن و ترامپ را درک کند. با این حال، این سرعت بالا به یکی از کاستی های اصلی فیلم یعنی فقدان عمق در رشد شخصیتها منجر میشود؛ که فرصت را برای روانکاوی عمیقتر ترامپ بخصوص در نیمه دوم فیلم، از دست داده است. آموزههای یک وکیل بدنام، پدری نسبتاً سختگیر و مصرف آمفتامین، برای توجیه چیزی که ترامپ به آن تبدیل شد، کلیشهای است و کافی بنظر نمیرسد؛ و جاییکه ما انتظار داریم با توسعه تدریجی شخصیت ترامپ، قوس شخصیتش باورپذیرتر شود، متأسفانه سقوط اخلاقی او اغلب از طریق سکانسهای سریع و شبیه به تبلیغات تلویزیونی یا مستند به تصویر کشیده میشود. اینجاست که فرصت کمی برای مخاطب باقی میماند تا تفاوتهای ظریف تغییر و تحول او به مرور زمان را درک کند. صحنههای کلیدی، مانند لحظات آسیبپذیری دونالد در رابطه با برادر فقیدش نیز به احساسات پیچیدهای اشاره میکنند اما به اندازه کافی کاوش نمیشوند تا بتوانند یک پرتره کاملاً سهبعدی ارائه دهند.
در مورد فیلمنامهی گابریل شرمن نیز ایرادات تقریباً مشابهی وجود دارد. با وجود بازیهای قوی سباستین استن و جرمی استرانگ، فیلمنامه نتوانسته است عمق کافی برای کاوش انگیزهها و پیچیدگیهای این دو کاراکتر فراهم کند. کوهن به عنوان یک مربی بیرحم و حیلهگر، و ترامپ به عنوان یک کارآموز مشتاق و تشنهی موفقیت و قدرت به تصویر کشیده شدهاند. با این حال، این شخصیتپردازیها گاهاً سطحی و تکبعدی به نظر میرسند و درک کاملی از نیروهای شکلدهنده شخصیت و جهانبینی کاراکتر را برای مخاطب به ارمغان نمیآورند. بعنوان مثال رویکوهن در فیلم چند بار تأکید میکند که: « من عاشق آمریکام و آمریکا مهمترین موکل من است.» و ما در پایان متوجه نمیشویم که آیا به این حرف خود باور دارد یا این گفتار هم وسیلهای است در جهت اهدافی که در سر میپروراند. بخصوص اینکه خیلی از بیرحمیهایش ارتباطی به خدمت به آمریکا ندارد. در صحنهی دیگر، دونالد در پایان فیلم سه قانون برندهشدن را که کوهن به او آموخته، برای “تونی شوارتز”، نویسنده کتاب زندگینامهاش بازگو میکند: « قانون اول؛ دنیا جهنمدرهست، باید برگردی و بجنگی، حملهکن، حملهکن، حملهکن- قانون دوم؛ حقیقتی در کار نیست، پس هیچ چیزی را تأیید نکن و همه چیز را انکار کن- قانون سوم؛ هیچوقت و تحت هیچ شرایطی شکست را نپذیر و همیشه ادعای پیروزی کن.» و ما از فیلم درنمییابیم که آیا خود دونالد هم این قوانین روی را پذیرفته، یا صرفاً آنها را مؤثر و کارا میداند. بخصوص اینکه در ادامه دونالد به دروغ ادعا میکند این قوانین را از روحیهی بَرَندهای«Killer» که از همیشه بصورت ژنتیکی در اختیار داشته، ساخته است. پاسخ به این سؤال زمانی مهم میشود که شاید میتوانست مارا به انگیزه و هدف پشت ادعای تقلب ترامپ در انتخابات سال ۲۰۲۰ برساند، که این اتفاق نیفتاد.
ساختار روایی فیلم نیز از روند خطی رنج میبرد؛ زیرا نتوانسته است به طور موثر عوامل گستردهتری که به پیشرفت ترامپ و امثال او کمک میکند را به مخاطب منتقل کند. در واقع “The Apprentice” با تمرکز صِرف بر رابطه بین کوهن و ترامپ، بستر فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بزرگتری که راه را برای صعود او به قدرت هموار کرد، تقریباً نادیده میگیرد. در نتیجه، فیلم منزوی و جدا از دنیای سرمایهداری آمریکا به نظر میرسد و داستان را بیشتر به یک درام شخصی تقلیل میدهد تا یک بررسی جامع از عواملی که ترامپ را ترامپ کرد! علاوه بر این، انتخاب این خط داستانی به عنوان مبدأ، خطر سادهسازی مسیر زندگی ترامپ را به همراه دارد و سیر تحول او را حاصل یکسری از لحظات تعیینکننده، و نه برگرفته از نقشآفرینی مجموعهای پیچیده از عوامل، کاهش میدهد. بعبارتی، عباسی با تأکید بر نقش کوهن در شکلدهی شخصیت ترامپ، ناخواسته او را از فاعلیت و مسئولیت معاف میکند و او را به عنوان یک شخصیت منفعل که توسط عوامل بیرونی شکل گرفته است، معرفی میکند، نه یک فرد فعال در تعیین سرنوشت خود.
نقطه قوت اصلی “The Apprentice”، اجرای کمنقص بازیگران آن است. سباستین استن و جرمی استرانگ بسیار قابل احترام هستند و هر دو بازیگر در نمایش قدرتمند و ظریف شخصیتها، تا آنجاییکه فیلمنامه اجازه میدهد، کاملاً موفق و باورپذیر عمل میکنند. استن، ماهیت جسور و اعتمادبنفس دونالد ترامپ را به تصویر میکشد. او از کاریکاتورسازی یا تقلید هجوآمیز در اجرای خود پرهیز میکند و ناامنی و آسیبپذیری که در لایههای زیرین شخصیتش نهفته است را بخوبی نشان میدهد. سیرتحول دونالد در طول فیلم از یک توسعهدهنده املاک و مستغلات مردد و ساده به یک شخصیت فریبکار به زیبایی توسط استن اجرا میشود. تصویرسازی استرانگ از روی کوهن نیز به همین ترتیب و چه بسا پیچیدهتر است. او بیرحمی سرد و ماکیاولیگونهی این شخصیت را بشکل مسحورکنندهای نشان میدهد. استرانگ، روی را هم به عنوان یک مربی و هم یک فاسد، فوقالعاده درآورده تا ترامپ را با جهانبینی تهاجمی و نتیجهمحور خود تحتتأثیر قرار دهد. او همینطور در اجرای وجههی آسیبپذیر و عمق عاطفی کوهن درخشان ظاهر میشود؛ بخصوص زمانیکه ریاکاری شخصی و سقوط نهایی این شخصیت را مورد مقایسه قرار میدهیم. به نظر نگارنده، جرمی استرانگ، بحق روی کوهن را به جذابترین فاکتور فیلم تبدیل میکند. ماریا باکالوا در نقش ایوانا ترامپ اگرچه با نقش محدودتر، اما عملکرد چشمگیری دارد. او به طرز قانعکنندهای تحسین اولیه ایوانا و در ادامه سرخوردگی او از ترامپ را بازی میکند، تا رابطه آشفته آنها کاملاً باورپذیر شود. مارتین دونووان در نقش فرد ترامپ نیز بسیار تأثیرگذار است و شخصیت یک پدر سختگیر و کنترلگر را که شکلدهنده جهانبینی اولیه دونالد جوان است، استادانه اجرا میکند. دیگر بازیگران نیز ثابت میکنند که شخصیتهایشان برای پیشرفت داستان ضروری است.
از منظر فنی، “The Apprentice” فیلمی خوشساخت و چشمنواز است. علی عباسی از نورپردازی، صدا و زاویه دوربین به طور مؤثر استفاده کرده تا حس تنش و ناراحتی را القا کند و ابعاد تاریک سبک زندگی مجلل ترامپ را برجسته سازد. استفاده از تصاویر آرشیوی و رویدادهای واقعی یا شبیهسازی مستندگونه آنها سعی دارد لایه دیگری از سندیت و اعتبار را به داستان اضافه کند و ارتباط وقایع فیلم را با گفتمان سیاسی معاصر مشخص نماید؛ مانند ابتدای فیلم با سخنرانی ریچارد نیکسون و دیگر وقایع سیاسی. در مورد سکانس بحثبرانگیز تجاوز به ایوانا توسط دونالد نیز فارغ از صحت و سقم این موضوع، عباسی برای نشاندادن ابعاد تاریک شخصیت ترامپ نیازی به دست و پازدن برای اثبات خود نداشت و این تلاشهای بیشازحد، بنظرم درخدمت روایت فیلم درنیامده است. شاید بحث اثرگذاری بر انتخابات ۲۰۲۴ با تصمیم به نمایش آن بیارتباط نبوده باشد که البته هرچه بود نتیجهای دربر نداشت.
در جامعهای با رقابتهای سمی، افراد تشویق میشوند که منافع شخصی خود را بالاتر از همه چیز قرار دهند و این منجر به ایجاد محیطی از بیاعتمادی و خصومت میشود. علاوه بر این، پیگیری افراطگونهی موفقیت حرفهای، میتواند به غفلت از روابط شخصی بینجامد، و دوستیها و روابط خانوادگی را قربانی مطامع بیپایان فرد کند. “The Apprentice” کاوش بصری هولناک از سالهای اولیهی دوران حرفهای یکی از افراطیترین چهرههای تاریخ مدرن آمریکاست. کارگردانی خوب عباسی، همراه با اجراهای تحسینبرانگیز و فیلمنامهی قابلتحمل، آن را به یک درام بیوگرافی محترم تبدیل میکند. با این حال، سرعت نامنظم در نیمهی اول و دوم داستان و انتخاب شیوهی روایت سادهانگارانه، آن را از دستیابی به پتانسیل کامل خود باز میدارد. “The Apprentice” سعی دارد ساختار شخصیت شناختهشده و بحثبرانگیز ترامپ را به عنوان بازتابی از وضعیت جامعه معرفی کند و بطور غیرمستقیم از بینندگان دعوت میکند تا پیامد جاهطلبی بیحد و حصر و نظام اجتماعی که چنین فضایی فراهم میسازد را تصور کنند. اگرچه این فیلم از دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ روایت نسبتاً جذابی ارائه میدهد، اما فقدان عمق در توسعهی شخصیتها باعث میشود، احساس کنیم که داستان ناقص است و درک ظریف از عواملی که به صعود ترامپ کمک کرد، دشوار شود. بنابراین “The Apprentice” در ارائه یک بررسی جامع از دونالد ترامپ، کوتاه آمده و به لکنت میافتد. با وجود این نقائص، ارائه درک عمیقی از پویایی رابطهی بین جاهطلبی و کسب قدرت در بستری مانند سرزمین آمریکا، جایگاه این فیلم را به عنوان یک اثر سینمایی مهم از سالهای اولیه کسب ثروت و شهرت ترامپ تثبیت میکند. سخن آخر اینکه به نظر نگارنده، “The Apprentice” بیانهای جدی و تأملبرانگیز علیه نظام سرمایهداری آمریکا و تأثیر فسادانگیز قدرت را ارائه میدهد. فارغ از اینکه برخی ممکن است این فیلم را به دلیل سیاستهای جناحی یا شیوهی تصویرسازی شخصیتهای واقعی مورد انتقاد قرار دهند، تماشای آن پیشنهاد میشود، چراکه نمیتوان تأثیرش به عنوان یک اثر سینمایی و ارتباط آن با مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی معاصر را انکار کرد.
نمره نویسنده به فیلم: ۷ از ۱۰
اخبار مشابه
معرفی سریال روز شغال The Day of the Jackal
انتخاب . ۱۴ روز پیش