مردم لبنان بابت جنگ اسرائیل و حزب‌‌الله هزینه هنگفتی می‌‌پردازند/ تا به‌ امروز، بیش از 3500 لبنانی کشته، 15 هزار زخمی و بیش از یک میلیون و 200 هزار نفر از خانه‌ هایشان فرار کرده‌اند

خبر فوری . ۱۴۰۳/۹/۶،‏ ۱۰:۰۵


ای بعلبک! با تو چه کردند

صبر بعضی‌‌ها تمام شده است. آنها خانه‌‌هایشان و عزیزان‌‌شان را از دست داده‌‌اند. اخیراً با مردی به‌‌نام حمزه آشنا شدم که ۶۴ ساله بود و در خودروی ونی زندگی می‌‌کرد که در ساحل بی‌‌آب و علفی در بیروت پارک شده و صدها نفر از آوارگان دیگر هم حضور دارند. او جنگ را از سر انتخاب توصیف کرد نه از سر لزوم. او به من گفت: «ما چه ربطی به غزه داریم؟ در غزه خانه داریم؟ من آن‌‌چیزی که هست را می‌‌گویم و اغلب با مردم درباره این موضوع بحث می‌‌کنم.»

تاریخچه خشونت در مرز لبنان و اسرائیل به 76 سال پیش و زمان پیدایش اسرائیل برمی‌گردد اما در ماه‌های اخیر درگیری میان حزب‌الله لبنان و اسرائیل در آنچه اسرائیل جنگ «پیکان‌های شمالی» نام‌گذاری کرده، آنقدر شدت گرفته که خطر جدی جنگی تمام‌عیار در خاورمیانه وجود دارد.

رانیا ابوزید خبرنگاری است که در نیوزیلند از پدر و مادری لبنانی به‌دنیا آمده و در استرالیا بزرگ شده است و اغلب برای دیدار با اعضای خانواده خود به بیروت سفر می‌کند. او در طول حرفه خود جوایز روزنامه‌نگاری معتبری را کسب کرده است. ابو زید در گزارشی در نیویورکر از حال و روز مردم لبنان و هزینه‌ای که بابت جنگ اسرائیل و حزب‌الله می‌پردازند، نوشته است: 

روستای نبی شیث در شرق دره بقاع در لبنان، محلی است که حضرت شیث، سومین فرزند کمتر شناخته‌شده آدم و حوا به خاک سپرده شده است. اعتقاد بر این است که بقایای او در مسجدی بسیار زیبا و جذاب با طاق‌های ماسه‌سنگی دفن شده. در جای دیگری در این روستا، آرامگاه مجلل گنبدی‌شکل و پرنقش و نگارتری برپا شده که بقایای سیدعباس موسوی، یکی از بنیانگذاران حزب‌الله که در این روستا به‌دنیا آمده بود در آن دفن شده است. پرچم‌های زرد قناری حزب‌الله روی پشت‌بام مسجد گردهم آمده‌اند و نمای کاشی‌کاری‌شده و آبی‌رنگ درخشان آن که در سفر اخیرم دیدم زیر نور خورشید در هوای مطبوع پاییزی نوامبر برق می‌زد. 

موسوی تا سال 1992 که به‌دست اسرائیل ترور شد، دومین دبیرکل حزب‌الله بود. جانشین موسوی، سیدحسن نصرالله بود که به‌مدت 32 سال و تا زمانی که در بمباران شدید اسرائیل در ماه سپتامبر در بیروت کشته شد، طولانی‌ترین دوران رهبری حزب‌الله را برعهده داشت. یکی دیگر از اعضای اولیه این گروه، فواد شکر، فرمانده ارشدی که او هم در بمباران هوایی اسرائیل در جولای کشته شد، اهل همین‌جا، نبی شیث بود. 

این روستا پایگاه حمایتی حزب‌الله و زادگاه مردان مبارزی است که هویت‌هایشان معمولاً فقط در زمان مرگ‌شان آشکار می‌شود. بنرهای زردرنگ که در سراسر کوچه‌های باریک در باد موج می‌زنند، هر کدام، یکی پس از دیگری، اسم و تصویر مبارز کشته‌شده آن محل را نشان می‌دهند. 

حزب‌الله، گروهی است که در اوایل سال‌های 1980 در دشت‌های صاف و آفتاب‌سوخته دره بقاع در واکنش به‌حمله اسرائیل و اشغال سرزمین‌های لبنان شکل گرفت. در نبی شیث با وحبی موسوی، مختار محلی که از قوم و خویش‌های سیدعباس موسوی است، دیدار کردم. در آشپرخانه‌اش نشستیم، قهوه‌ای درست کرد و از خاطرات اوایل دوران حزب‌الله گفت. موسوی که حالا 74 ساله است، به اتاق کناری اشاره کرد و گفت: «اینجا با هم دیدار می‌کردند و الحمدالله موفقیت‌هایشان از همان‌جا آغاز شد.» سیدموسوی و نصرالله زمانی که «هنوز جوانان تازه‌کاری» بودند در این جلسات شرکت می‌کردند. 

سیدحسن نصرالله، حزب‌الله را از یک گروه کوچک مسلح به سازمان بزرگ چندجانبه و قدرتمند با نمایندگانی در پارلمان، وزرایی در دولت، شبکه خدمات اجتماعی و قدرتمندترین بازیگر غیردولتی در خاورمیانه تبدیل کرد که صدها هزار نفر نیرو و زرادخانه‌ای متشکل از 150هزار موشک را در اختیار دارد. اما در این دور از درگیری که از8 اکتبر 2023، یک روز پس از حمله غافلگیرکننده حماس به اسرائیل آغاز شد، خسارت‌هایی برای حزب‌الله به‌بار آمده که خود نصرالله آن را «دردناک» و «بی‌سابقه» توصیف کرده بود.

در اواسط سپتامبر 2024، مواد منفجره‌ای که در دستگاه‌های ارتباطی پیجر که نظامیان و غیرنظامیان این سازمان از آن استفاده می‌کردند، کار گذاشته شده بودند، ده‌ها کشته و هزاران زخمی به‌جای گذاشت. کمپینی از ترورها جان تعداد زیادی از فرماندهان ارشد نظامی و دیگر مقامات حزب‌الله را گرفت و باعث کشته شدن سیدحسن نصرالله شد. 

آنچه مردم لبنان به‌آن «جامعه مقاومت»، پایگاه حامیان حزب‌الله می‌گویند هم تحت فشار چشم‌گیری قرار گرفته است. آنها ضربه حملات اسرائیل را تحمل می‌کنند که شامل بمباران ساختمان‌های مسکونی و نابودی تمامی شهرها و روستاها در جنوب لبنان است. (اسرائیل ادعا می‌کند که زیرساخت‌های نظامی حزب‌الله را در که مناطق غیرنظامی جاسازی شده‌اند، هدف قرار می‌دهد).

تا به‌امروز، بیش از 3500 لبنانی کشته شده‌اند و نزدیک به 15هزار نفر هم زخمی. بیش از یک میلیون و 200 هزار نفر یعنی حدوداً یک‌پنجم جمعیت لبنان از خانه‌هایشان فرار کرده‌اند. آنها از نواحی جنوبی کشور، دره بقاع، شمال‌شرق شهر بعلبک و حومه‌های جنوبی بیروت گریخته‌اند. در تمام این مناطق جوامع شیعه‌نشین قابل‌توجهی زندگی می‌کنند که حجم بالایی از حمایت‌ها از حزب‌الله، اما نه تمام آن را تشکیل می‌دهند (در جامعه چندمذهبی لبنان، هویت‌های فرقه‌ای، روابط سیاسی را تعریف یا محدود نمی‌کنند و حامیان هر حزب یا هر فرقه در یک منطقه زندگی می‌کنند.) 

برخلاف بسیاری از مناطق مجاور که به شهر ارواح تبدیل شده‌اند، سروصدای زنان، مردان و کودکان کوچه‌های نبی شیث را پر کرده است. با این حال، موسوی، مختار محله تخمین می‌زند که از 22هزار نفر ساکن این شهر، حدوداً 5هزار نفر فرار کرده‌اند که دلیل آن تشدید حملات هوایی در ماه‌های اخیر بوده است. حتی همسر مختار و پسر بزرگسالش که سه فرزند دارد هم فرار کرده‌اند.

در سراسر شهر خانه‌های ویران‌شده به چشم می‌خورند. موسوی می‌گوید: «آنها به غیرنظامیان، به تمام اعضای خانواده در خانه‌هایشان حمله می‌کنند. ما یک مبارز هم اینجا نداریم، هر جا که هستند، خدا حفظ‌شان کند و دشمنانشان را کور.» او می‌گوید، تا به امروز، حدود 25مبارز از اهالی نبی شیث در خط مقدم بخش‌های دیگر کشور کشته شده‌اند. او اضافه می‌کند، اسرائیلی‌ها «تلاش می‌کنند بر ما، جامعه مقاومت، فشار آورند تا دیدگاه‌هایمان را تغییر دهیم. اما برخلاف آنها، ما این کار را نمی‌کنیم. پیروزی نیازمند صبر و فداکاری است و ما باید هزینه پیروزی را بپردازیم.» 

در همان نزدیکی در طبقه بالای ساختمان دو طبقه‌ای که در کوچه بن‌بستی قرار گرفته، با زنی دیدار کردم که به ام‌علی یا مادر علی شناخته می‌شود و در جنگ قبلی با اسرائیل هزینه سنگینی پرداخت کرده بود. سال 2006 پسر 24 ساله ام‌علی به‌نام محمد، هنگام مبارزه در روستای مرزی جنوبی بنت جبیل که بیش از 128 کیلومتر فاصله دارد، کشته شده است.

شب قبل از دیدار با او، خانه‌ای در فاصله نه‌چندان دور در حمله اسرائیل با خاک یکسان شده بود. شعله‌های آتش همچنان خانه را می‌سوزاند اما ام‌علی ایده ترک خانه را مسخره می‌کرد. ام‌علی با عبایی سیاه‌رنگ و روسری که هم‌رنگ عینک‌های دور مشکی‌اش بود، در اتاق هال که به زیارتگاهی برای پسرش تبدیل شده، نشسته بود؛ ده‌‌ها پوستر و نقاشی از مرد جوان روی دیوارها نقش بسته بودند. 

ام‌علی کشته‌شدن حامیان حزب‌الله را هم‌رده با شهدای مورد احترام شیعیان، امام علی(ع) و امام حسین(ع) می‌داند. او می‌گوید: «تاریخ در خون من است، این ما هستیم. مبارزان جوان گروه مقاومت برای ما مهم‌اند و آن‌ها برای این خاک، برای این سنگ‌ها مبارزه می‌کنند. ما اینجا، سرزمین‌هایمان، خانه‌هایمان، جوانان‌مان را ترک نمی‌کنیم. اگر ما قوی نباشیم، پسران‌مان هم قوی نخواهند بود.» 

از او درباره لحظه‌ بازگشت پسرش در کفن و هزینه چنین فداکاری‌ای را پرسیدم. ام‌علی می‌گوید: «داد و فریاد نکردم. به او گفتم: «تو این سرنوشت را انتخاب کردی و من آن را تایید می‌کنم.». او در ادامه می‌گوید: «اما فکر نکنید فرزندان‌مان برایمان عزیز نیستند. من دوست دارم پسرم کنارم باشد، ازدواج کند و بچه‌دار شود، اما زندگی ما را مجبور کرده تا فرزندان‌مان را پیش‌کش کنیم، آنها هم به‌خواست خود رفتند، نه اینکه مجبور شده باشند. باور کنید اکثر مادران [مثل من‌اند]، زمانی که پسرم می‌خواست به جبهه برود وسایلش را جمع می‌کردم. ما استواریم. ما [مثل] کوهیم.» 

در 30 اکتبر، شیخ نعیم قاسم، دبیرکل جدید حزب‌الله سخنرانی تحلیف خود را انجام داد که در آن به «فداکاری‌های عظیم» حامیان گروهش اشاره کرد: «ما می‌دانیم که هزینه سنگینی می‌پردازید اما این جنگ نیازمند همین سطح از فداکاری است. مقاومت نمی‌تواند بدون فداکاری‌های شما پیروز شود. ما همگی باید صبور بمانیم.» 

تا به‌امروز، بیش از 3500 لبنانی کشته شده‌اند و نزدیک به 15هزار نفر هم زخمی. بیش از یک میلیون و 200 هزار نفر یعنی حدوداً یک‌پنجم جمعیت لبنان از خانه‌هایشان فرار کرده‌اند

اما صبر بعضی‌ها تمام شده است. آنها خانه‌هایشان و عزیزان‌شان را از دست داده‌اند. اخیراً با مردی به‌نام حمزه آشنا شدم که 64 ساله بود و در خودروی ونی زندگی می‌کرد که در ساحل بی‌آب و علفی در بیروت پارک شده و صدها نفر از آوارگان دیگر هم حضور دارند.

او جنگ را از سر انتخاب توصیف کرد نه از سر لزوم. او به من گفت: «ما چه ربطی به غزه داریم؟ در غزه خانه داریم؟ من آن‌چیزی که هست را می‌گویم و اغلب با مردم درباره این موضوع بحث می‌کنم.» او می‌گوید که از حزب‌الله حمایت کرده بود اما عضوی از آن نبوده و به هیچ حزب سیاسی تعلق ندارد. عکس پروفایل او در واتس‌اپ مجموعه‌ای از عکس‌های مبارزان حزب‌الله از شهر خودش بود که با تصویر پسر خواهر (یا برادرش) شروع می‌شود. 

در اواخر سپتامبر، حمزه برخلاف میل خود از روستایش که در چند کیلومتری مرز با اسرائیل قرار داشت، فرار کرده بود. او به من گفت: «هنوز هیچ‌کس آنجا نبود. من تنها بودم. اگر خانه‌ام روی سرم خراب می‌شد، هیچ‌کس نمی‌توانست به من کمک کند.» او آپارتمانی در حومه جنوبی بیروت دارد که با وجود خطراتی که وجود داشت گاهی شب‌ها در آن می‌خوابید.

پیش از بامداد یکی از شب‌های اوایل نوامبر، اسرائیل در فاصله زمانی بسیار کمی دستور تخلیه این محله را داده بود. حمزه عصر آن روز را در آنجا مانده بود و چند دقیقه قبل از اینکه ساختمان با خاک یکسان شود بدون اینکه وسیله‌ای با خود بردارد، از خانه فرار کرده بود. او موم عسل و شیشه‌ای از مربای انجیر که با میوه‌های باغ روستایشان درست شده بود را کنار گذشته بود تا صبح روز بعد با خود به ون ببرد اما از ترس آنها را جا گذاشته بود. او می‌پرسد: «چرا ساختمان‌های ما؟» در زیرزمین خانه حمزه، انباری از اقلام سوپرمارکت قرار داشت.

او می‌گوید [آن هم ساختمان‌هایی که] «مواد غذایی در آن قرار دارند نه سلاح.» او تلاش کرد عکس‌هایی از آپارتمانش را در تلفن همراهش پیدا کند تا به من نشان دهد اما نتوانست. او به من گفت که به چیدمان باسلیقه همسرش افتخار می‌کرد. 

مثل خیلی از آواره‌ها، حمزه می‌خواست به روستایش برگردد حتی اگر به‌معنای سکونت در چادری روی آوارهای باقی‌مانده باشد. او مطمئن بود که مبارزان حزب‌الله به اسرائیل اجازه اشغال جنوب لبنان را نمی‌دهند؛ هدفی که چندین وزیر اسرائیلی اعلام کرده‌اند اما برای هزینه‌ای که شهر او و افراد دیگر پرداخته‌اند و همچنین هزینه تصمیم حزب‌الله برای پرتاب راکت به اسرائیل که از اکتبر 2023 در همبستگی با حماس کمابیش ادامه داشت، ابراز تاسف می‌کرد.

او می‌گوید: «چرا؟ چرا قبل از اینکه آنها به ما حمله کنند ما به آنها حمله کردیم؟ اگر آنها حمله می‌کردند ما با هر آنچه در دست داشتیم با آنها مبارزه می‌کردیم، حتی اگر فقط یک چوب داشتیم. اما چرا آنها را تحریک کنیم؟» او ادامه می‌دهد:‌ «فلسطینی‌ها سنی هستند» (آنها مسیحی هم هستند.) «چرا سنی‌های جهان عرب برای دفاع از آنها برنخاسته‌اند؟ چرا فقط ما؟» 

«چرا؟»‌ یکی از سوال‌های رایج این روزهاست. چرا این ساختمان؟‌ چرا آن خیابان؟ چرا اسرائیل این مردم را کشته است؟‌ در حدوداً 48 کیلومتری جنوب بیروت در منطقه هارت سیده در شهر صیدون، کنار محمد عزالدین ایستاده بودم که این سوال‌ها را می‌پرسید و امدادگران مشغول آواربرداری از بقایای آپارتمان 4 طبقه‌اش بودند. خانه او  در شب قبل در حمله هوایی اسرائیل از بین رفته بود.

ساکنان این آپارتمان، مستاجران قدیمی بودند. عزالدین می‌گوید: «[مستاجران] لبنانی، سوری، فلسطینی، اتیوپیایی و تعدادی از آوارگان دیگر بودند. 9 نفر جانشان را از دست دادند و تقریباً 30 نفر مجروح شدند. عزالدین می‌گوید: «هر کسی عضو [گروه] مقاومت نیست. آیا آنها فرقی قائل می‌شوند؟ نه.»‌ او مرگ مستاجران کشته‌شده و مقاومت‌شان را تسلیت می‌گوید: «خدا تلافی می‌کند. این فداکاری برای مقاومت است». 

در آن‌سوی شهر، در ساختمان شهرداری صیدون، وفا شائب، نماینده شورای شهر به من می‌گوید که هدف قرار گرفتن محله هارت سیده برایش قابل انتظار بود چون منطقه‌ای فقرزده با اکثریت شیعه‌نشین است: «متاسفانه، ما حالا تجربه داریم و انتظار حمله به برخی مناطق را داریم اما این موضوع همیشگی نیست.» 

وحشتی دیگر که غیرقابل‌پیش‌بینی‌تر است، ویرانی‌های مکرر ساختمان‌های مسکونی، اغلب خانه‌های آوار‌گان در مناطقی است که اکثریت مسیحی، سنی یا دروزی (شاخه‌ای از اسماعیلیه) هستند. (اسرائیل می‌گوید که به‌دنبال اعضای حزب‌الله در میان آوارگان می‌گردد.) شائب می‌گوید: «ممکن است افرادی در ساختمان شما، در محله شما باشند و شما خبر نداشته باشید.

به‌عنوان یک شهروند شیعه لبنانی، من این را می‌شنوم. من می‌شنوم، البته نه به‌طور مستقیم، گاهی از سوی دوستان و خانواده، حسی وجود دارد که «اگر به‌خاطر شما نبود...یا اگر برای آنها نبود...».. با این حال او اصرار دارد که «مردم صیدون و لبنان تصویر زیبایی از اتحاد ملی‌اند.»‌

باوجود این شرایط، این اتحاد به‌خوبی حفظ شده است. باوری در لبنان وجود دارد که حملات اسرائیل برای تحریک نزاع‌های فرقه‌ای انجام می‌شود. ماه گذشته، بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل به لبنانی‌ها گفت تا در مقابل حزب‌الله «بایستند» یا خطر غزه شدن را بپذیرند. در اواسط اکتبر در روستای آرام و مسیحی‌نشین ایطو، بالای تپه‌های شمال لبنان، خانه سه‌طبقه الی آلوان در حمله هوایی اسرائیل فروریخت.

او خانه‌اش را به خانواده‌ای شیعه اجاره داده بود که از روستای مرزی عیترون آواره شده بودند. دنی، برادر الوان که در ساختمان مجاور زندگی می‌کند، زمان اصابت موشک در خانه بود. او می‌گوید: «صدای ناله مردم از شدت درد را می‌شنیدم. به خانه برادرم نگاه کردم که دیگر وجود نداشت. فقط دود غلیظ و گرد و خاک بود.» اسکناس‌های بسیاری در هوا می‌غلتیدند و روی زمین می‌افتادند. الوان به کاپوت آتش‌گرفته خودرویش نگاه کرد و «یک دست بریده و تکه‌هایی از مغز انسان» روی آن بود. 24 نفر کشته که اکثراً تکه تکه شده بودند. هیچ بدن کاملی وجود نداشت.» 

روایتی که در شهر می‌چرخید این بود که فردی به آنجا آمده بود تا کمک‌های نقدی حزب‌الله را در میان خانواده‌های آوارگان توزیع کند که مورد هدف قرار گرفته است. او قبل از اینکه به ایطو برسد در چندین روستا توقف کرده بود، که باعث شد خیلی‌ها بپرسند اگر او فرد تحت‌نظری بود، چرا در مسیر‌های خلوت جاده مورد حمله قرار نگرفته بود. الوان می‌گوید:‌ «شاید این حمله عمدی می‌خواست درسی به روستای مسیحی‌نشینی بدهد تا دیگر آوارگان را نپذیرند.»‌

به‌گفته سزار طوربی، رئیس شهرداری محلی، قبل از حمله40 خانواده آواره در ایطو زندگی می‌کردند و پس از حمله حدود 15 خانواده باقی ماندند. او می‌گوید: «به‌خاطر سرما خیلی‌ها به سمت ساحل رفتند.» از ترس حمله‌ای دیگر صاحب‌خانه‌ها هم از چندین خانواده آواره خواستند بلند شوند، درحالی‌که دیگر خانواده‌ها به میل خود خانه‌هایشان را ترک کردند. ویولت خوری، همکار توربی به من می‌گوید، همسایگان مضطرب چشم‌شان به رفت و آمدهای آوارگان بود.

او درباره قربانیان می‌گوید: «عجب بدشانسی‌ای. آنها از جنوب فرار کردند تا در شمال کشته شوند.» کشته‌ها موقتاً در روستای مجاور مسلمان‌نشین دفن شده‌اند. زمانی که خصومت‌ها متوقف شود انتظار می‌رود حتی مردگان هم به خانه برگردند، حالا هر زمانی که باشد. 

اسرائیل در سراسر لبنان همچنان دستور تخلیه را در مدت زمان کوتاهی پیش از حمله ارسال می‌کند، هشدارهایی که گروه‌های مدافع حقوق بشر از آنها به‌خاطر ناکافی بودن انتقاد کرده‌اند. یکی از این هشدارها برای سراسر بعلبک صادر شده بود. در اوایل نوامبر، در یکی از حملات اسرائیل یکی از ساختمان‌های متعلق به دوران عثمانی تخریب شد.

این سازه فقط چند قدم از ورودی بنای قدیمی و باشکوه رومی شهر فاصله داشت؛ مکانی که سایت میراث جهانی یونسکو و مکانی نمادین برای اجرای کنسرت‌هایی است که در طی دهه‌ها میزبان هنرمندان بزرگی مانند الا فیتزجرالد، استینگ و فیروز، خواننده محبوب لبنانی بوده و به «ستون هفتم» این مکان باستانی شناخته می‌شود. زن مسنی که به این ویرانه خیره شده بود آه کشید و گفت: «ای بعلبک، با تو چه کار کردند؟»‌. او نام خود را نگفت اما می‌خواست احساسات خود را خالی و اظهار تاسف کند: «نمی‌توانید جایی را که به‌آن تعلق دارید، ترک کنید. این برای شما معنایی دارد.»‌ علاوه بر آن او نگران بود که چه کسی قرار است به گل‌های رز باغش آب بدهد.‌

در بیمارستان دانشگاه دارالامل در شهر دورس، در فاصله چند کیلومتری جنوب‌غرب بعلبک، فاطمه اسماعیل، پرستاری است که به بیماران تحت مراقبت خود از جمله سلین سه‌ساله رسیدگی می‌کند. به‌رغم دریافت مورفین، سلین همواره از درد ناله می‌کند. او و خواهر کوچک‌اش تنها اعضای نجات‌یافته از خانواده درجه یک‌اش بودند که پس از حمله اسرائیل به شهرشان در بودای، در 16 کیلومتری مرکز بعلبک، نجات پیدا کردند. شکستگی استخوان فمور چپ، زخم باز سر و سوختگی در تمام صورت کوچک سلین دیده می‌شوند.

اسماعیل می‌گوید: «او تمام مدت سراغ خانواده‌اش را می‌گیرد. مادرش را می‌خواهد.» اسرائیل دستور داده تا اکثر مناطق دورس هم تخلیه شوند اما اسماعیل و همکارانش حاضر نیستند آنجا را ترک کنند. آنها از اواخر سپتامبر و زمانی که درگیری‌ها تشدید شدند، در بیمارستان زندگی می‌کنند. از او درباره ادعای اسرائیل که مبارزان حزب‌الله را هدف قرار می‌دهند، سوال پرسیدم. او می‌گوید: «این را نمی‌دانم، اما من نوزادهای زخمی را دیده‌ام که هیچ ارتباطی به هیچی نداشته‌اند.» 

در اتاق دیگری در بیمارستان، فیروز ابو مرحی روی تشک نازک آبی‌رنگی که کنار تخت دختر 4 ساله‌اش پهن کرده بود، دراز کشیده بود و قرآن می‌خواند. در 24 اکتبر، یک هواپیمای جنگی بدون هیچ هشداری موشکی را در نزدیکی خانه‌اش در روستای فقرزده بیت مشیک پرتاب کرده بود. خانه‌ ابومرحی و 14 خانه دیگر نابود شدند. در زمان حمله دختر ابومرحی جلوی خانه در کنار پدرش که ترکش‌هایی به شکم‌اش وارد شده و بستگانشان از جمله یکی از دخترهای فامیل که در بخش دیگری از بیمارستان بستری بود نشسته بودند. بازوی دختر فامیل کنده شده بود. 

ابو مرحی می‌گوید: «او بازویش را با خود به بیمارستان برد.» زمانی که دختر او را به اورژانس آوردند، بی‌هوش بود و سرش زخمی شده بود. حالا او تاحدی فلج شده و قدرت تکلم ندارد. دختر با چشمان آبی‌رنگ‌اش به مادرش نگاه می‌کرد. ابومرحی می‌گوید: «وقتی به من نگاه می‌کند، لطافت مرا احساس می‌کند». او آه عمیقی کشید که خستگی او را به‌وضوح نشان می‌داد: «چه‌جوری توانستند اینجوری موشک پرتاب کنند؟ ما شیعه هستیم، این را انکار نمی‌کنیم اما آیا پدرش عضو حزب‌الله بود؟ ما کشاورزیم که در خانه نشسته بودیم و این اتفاق افتاد.»‌

مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.

    اخبار مشابه