شبح شوروی بر ایران؛ از کنفرانس تهران تا انقلاب

خبرگزاری رسا . ۱۴۰۳/۹/۶،‏ ۲۰:۴۲


گزارشی در تاریخ 16 دسامبر 1979 در روزنامه واشینگتن پست با عنوان (Iran: In the Historical Middle) موجود است که در فضای تحولات انقلابی ایران نوشته شده است این مطلب می خواهد به نوعی اهمیت ژئوپلوتیک ایران را برای ابر قدرت ها گوش زد کند و برای آن به مرور تاریخ از کنفرانس تهران تا همان سال 1979 می پردازد.

دوره جنگ سرد، دوره هراس دو قطب اصلی جهانی از یکدیگر بود. شوروی و آمریکا هر تحرک بین­المللی را از سمت رقیب خطری جدی برای خود تلقی می­کردند. نویسنده این مقاله در واشینگتن پست معتقد است که برای فهم اهمیت ایران برای ابرقدرت‌ها و همچنین درک راهبرد اساسی و تغییرناپذیر شوروی در قبال ایران باید به تاریخ رجوع کرد. او معتقد است که سیاست شوروی از سال 1943 تا 1979 در قبال ایران مبتنی بر تعرض و به­خطر انداختن منافع آمریکا در این کشور بوده­است.

نویسنده برای اثبات این مدعیات خود به برخوردهای شوروی با ایران در قضیه نفت و همچنین اشغال ایران و عدم بیرون‌راندن نیروهای خود از ایران پس از جنگ جهانی دوم اشاره می­کند. نویسنده معتقد است آمریکا نقش‌برجسته‌ای در بیرون رانده‌شدن قوای شوروی از ایران و ممانعت از تشکیل جمهوری خودمختار آذربایجان داشت. به­زعم او، آمریکا همواره می­خواسته روابط دیپلماتیک خوبی با ایران برقرار کند و حتی در برابر زیاده­خواهی­ها و تعرضات بریتانیا و شوروی در کنار ایران بایستد.

در خصوص کنفرانس تهران به اعتقاد نویسنده اگرچه موضوع اصلی ایران نبود؛ اما تحولات پس از آن است که اهمیت دارد. پس از آن متحدان غربی ایالات متحده مانند بریتانیا در فضای جنگ جهانی نیروهای خود را از ایران خارج کردند؛ اما این شوروی بود که نمی­خواست ایران را رها کند و چه پیش از حضورش در کنفرانس تهران چه بعد از آن و تحولات شوروی پسا استالین تا کنون (1979) همواره در صدد نفوذ و نابودی ایران بوده­است.

در ادامه متن مقاله ترجمه و آورده شده است:

ایران در میانه تاریخ


16 دسامبر 1979

نوشته چالمز ام. رابرتز

«نقطه کانونی آرزوهای اتحاد جماهیر شوروی [همان‌طور که] وزیر امور خارجه استالین، مولوتف، به طور مخفیانه به آلمانی‌ها در طول پیمان هیتلر -استالین در سال‌های 1941-1939 گفت: در جنوب باتومی و باکو و در جهت عمومی خلیج‌فارس است. ناحیه‌ای که مولوتف توصیف می‌کند شامل ترکیه شرقی، عراق و ایران است.

تاریخ دیپلماسی شوروی و بازی‌های نظامی پس از جنگ نشان می‌دهد که مولوتف می‌دانست چه می‌گوید و استالین نیز می‌دانست که چه می‌خواهد. برای درک آنچه که امروز در ایران اتفاق می‌افتد، از جمله شکایات رژیم خمینی از ایالات متحده، باید با سوابق تاریخی شروع کرد. این تاریخ پر از مواردی است که نشان‌دهنده رقابت و تقابل جهانی شوروی و ایالات متحده است که دهه‌ها پس از پایان جنگ جهانی دوم را تحت سلطه خود داشته است.

استالین مدت‌ها پیش مرده است، اما دلیلی وجود ندارد که باور کنیم آرزوهای شوروی در این منطقه تغییرات اساسی کرده باشد. آرزوی مقابله‌ای ایالات متحده، جلوگیری از سقوط ایران به دست شوروی بود. این آرزو به دلایل ژئوپلیتیکی بود؛ نفت ایران یک عامل اضافی بود، نه عامل اصلی.

بااین‌حال، تضاد شوروی - آمریکا بر سر ایران در دوران پیمان هیتلر - استالین بروز نکرد. این دوران پس از آن با همکاری در جنگ دنبال شد. پس از حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی و ورود ایالات متحده به جنگ جهانی دوم در سال 1941، مسکو و واشنگتن تبدیل به متحدانی ناآرام علیه هیتلر شدند. برای ارسال کمک به اتحاد جماهیر شوروی که در حال نبرد بود، بریتانیا و سپس ایالات متحده تنها دو مسیر اصلی داشتند: مسیر دریایی خطرناک به مورمانسک یا از طریق ایران.

در سال 1907، قراردادی بین بریتانیای امپریالیستی و روسیه تزاری ایران شمالی را به عنوان حوزه نفوذ روسیه و ایران جنوبی را به عنوان حوزه نفوذ بریتانیا تعیین کرده بود. در طول جنگ جهانی دوم، قبل از ورود ایالات متحده به جنگ، روسیه و بریتانیا دوباره نیروهای خود را به ایران فرستادند و آن را به حوزه‌های نفوذ تقسیم کردند که تهران تحت حفاظت مشترک این دو کشور قرار گرفت. بعدها، ایالات متحده به حوزه بریتانیا پیوست و مقدار زیادی مواد غذایی و جنگی آمریکایی از طریق ایران برای کمک به تلاش‌های جنگی استالین ارسال شد. دلیل دیگری برای اشغال ایران توسط بریتانیا و روسیه این بود که شاه ایران به نازی‌ها نزدیک بود؛ او مجبور به رفتن شد و پسرش که مرکز جنجال‌های امروز است، به تخت نشست.

در سال 1943، زمانی که استالین، چرچیل و روزولت در تهران برای برگزاری یک کنفرانس حیاتی در مورد مسائل جنگ و پس از جنگ ملاقات کردند، ایران نقشی در این مذاکرات نداشت. پس از پایان جنگ، روسیه، ایالات متحده و بریتانیا موظف شدند که نیروهای خود را از ایران خارج کنند، و متحدان غربی تا اوایل 1946 این کار را انجام دادند. اما شوروی‌ها تأخیر داشتند و در نهایت از ایجاد جمهوری خودمختار آذربایجان در اواخر 1945 حمایت کردند، جمهوری‌ای تحت رهبری یک ایرانی که قبلاً در یک دولت کمونیستی پس از جنگ جهانی اول در همان منطقه دخیل بود. امروزه همین آذربایجان تحت رهبری یکی از آیت‌الله‌ها درخواست خودمختاری از رژیم خمینی در تهران را مطرح کرده است.

همچنین باید توجه داشت که مسکو فشار زیادی بر ترکیه وارد کرد، به‌طوری‌که استالین حتی از ترکیه خواسته بود که مناطق سابق تزاری در شرق ترکیه که جنوب باتومی بودند، به شوروی واگذار شوند. فرصت‌های شوروی در عراق، بین ترکیه و ایران، بر روی کردهای شورشی متمرکز بود. در پایان جنگ، مسکو از جمهوری مردم کرد در ایران حمایت کرد که در آن کردهای عراقی و کمونیست‌های کرد در یک جبهه متحد کوتاه‌مدت پیوستند. عراق نیز جنوب باتومی و باکو و در جهت عمومی خلیج‌فارس است.

تلاش‌های شوروی برای گسترش به جنوب شامل مذاکره با نخست‌وزیر ایرانی هم‌راستای خود برای ایجاد یک کنسرسیوم نفتی شوروی-ایران بود که 51 درصد آن باید به شوروی تعلق می‌گرفت. استالین با سفیر ایالات متحده در مورد نیاز روسیه به نفت ایران صحبت کرد، اما رئیس‌جمهور ترومن به استالین یک اولتیماتوم مجازی برای خروج از ایران داد.

نفت ایران همچنین برای دولت ایالات متحده اهمیت داشت، اما به نظر می‌رسد که همانطور که دانیل یرگین در کتاب خود "صلح شکسته" اشاره می‌کند، نفت عامل اصلی بحران ایران نبوده است. با این حال، یرگین در این نکته درست است که بحران مارس 1946 نقطه عطفی در توسعه جنگ سرد بود.

ارسال نظرات
مطالعه خبر در منبع

نظرات کاربران
    برای ارسال نظر، لطفا وارد شوید.

    اخبار مشابه